رمضان، به پیچِ نهایی اش، نزدیک می شود! و لحظه های قَدر از راه می رسند، شب های قَدر، فُرصَتِ میوه چینی اند، و ما برداشت می کنیم، همه آنچه را که یکسال در زمینِ قَلبمان، کاشته ایم، ️عُمرِ یکساله ام را که براَنداز میکنم، هیییچ نقطه روشنی، برای دریافت کرامتت نمی بینم! اما مهربانی یکساله تو را که مُرور می کنم دلم به لیلةالقدر این رمضان نیز، قرص می شود... سالهاست که رسمِ میانِ من و تو، همین بوده است! من یکسال را خراب کرده ام و تو سال بعد را به نیکوترین تقدیر، نوشته ای، چه رازی است؟ میانِ تو و اسمِ "رحمانت" که از هر چه بُگذری، مِهر پاشیدن بر بندگانت را، رها نمی کنی؟ ️سیاه دِل تر از همیشه و شکسته تر از هر سال، چَشم به راهِ لیلةالقدرت نشسته ام و یقین دارم که سَهمِ عظیمی از "ع ش ق" را برایم، کنار گذاشته ای ️من، بی تو، تمام می شوم دلبرم دفترِ تقدیرم را، از هر چه خالی می کنی، خیالی نیست، اماتقدیرِ مَرا، از لَمسِ وجودت خالی مَکن من بدون تو یعنی...؛ تَماااام تو، تنها ثروتِ قابلِ شمارشِ مَنی خُدا و مَن به انتظارِ سَهم بیشتری از تو، گوشه سُفره رمضانت را، رها نکرده ام رحمان مَگر جُز مِهر می داند؟ +لیلةالقدر ِ مَرا، به طوفانی از مِهرت تکان بده یا رحمان، یا رحمانُ، یا رحمان خُدایا به من صبر و آرامشی از جنس خودت عطا کن، آمین