خادمین‌شهدا‌استان‌کردستان
• . مدتی کھ در سوریه بودم بابک خیلی ساکت و آرام بود ، گاهی می‌رفت تو تنهایی و خلوت دعایِ شهادت می‌ک
°. 🌾 ــــــــــــــــــــ ـ کسی‌نمی‌توانست از کارجوانی سر درآورد کھ سرش همیشه تویِ کار خودش بوده ؛ پسری که سالیان سال، بسیجی بودنش را آن‌هم بسیجیِ‌فعال بودنش‌را حتیٰ‌دوست وفامیل متوجه نشده‌بود! پسری که خیلی از‌دوستانش بعد ازشهادتش متوجه‌سوریه رفتنش شده‌اند،این پسر اهل تظاهر نبود متواضع بودو می‌گفت:من‌برای دلِ خودم و اعتقادِ خودم به بسیج رفتهـ‌ام وَ حالا هم برایِ‌وظیفه‌ای كِ‌روی شانه‌ام سنگینی می‌کند ، راهی سوریه می‌شوم ! :)