خانه طلاب جوان
💠 #جهاد_یاری_رسانی 💠 ✏️ #روایت_جهاد_سلامتی 📕 روایت بیست و دوم: طلبه نگاشت... ⚪️ این دفعه هم شیف
💠 💠 ✏️ 📗 روایت بیست و سوم: غیبتهای شک برانگیز 🌸 پر از امید بود. به هر بیماری که سر می زد با صدای بلند با او احوالپرسی می کرد؛ چطوری حاج آقا؟ بلا دوره! خوب میشی ایشالا. ببین حاج خانمت چقدر برات میوه و خوردنی فرستاده، معلومه دوسِت داره ها. از این تخت به آن تخت می دوید و نیاز بیمارها را رفع می کرد. با خدا قوت گفتنش به پرستارها انرژی می داد و دکتر که وارد بخش می شد، با دکتر همراه می شد و اگر نکته خاصی در مورد بیماری بود، به دکتر می گفت. بعضی وقت ها ولی غیبش می زد. معلوم نمی شد کجاست. همه اتاق ها را می گشتیم پیدایش نمی کردیم. از خستگی نشسته بودم روی یک تخت، کنار در ورودی بخش. ناگهان دیدم از بیرون وارد بخش شد. گفتم: حاجی کجا بودی؟ کلی دنبالت گشتیم. مشکوک می زنی؟ خندید و گفت: نه بابا، کجا دارم برم! رهایش نکردم. گفتم: باید بهم بگی هر از چند گاهی کجا میری! من رو هم ببر، حسود نباش! گفت: پدرم منبری امام حسین(ع) است. هفتاد سالی دارد. چند وقت پیش کرونا گرفت. الآن حالش خوب نیست و در بخش پایین (سی سی یو) بستریه. دلم که براش تنگ میشه، می رم پشت شیشه سی سی یو و نگاهش می کنم. سید محمد می گفت: همۀ این بیمارها هم مثل پدر من هستند. 🌕🌕 خانه طلاب جوان 🔰🔰 http://eitaa.com/joinchat/2731802626C6597703c2f