💬 | صدهاهزارجوان، پیشران حرکت انقلاب 👈🏼 چرا رویش جوانانی همچون شهید مصطفی صدرزاده، نشانه بالندگی انقلاب و استمرار  ارزش‌های آن در نسل های جدید است؟ 🔻 «نقطه‌ی امیدآفرین این است که در این تلاش همه‌جانبه‌ی‌ دشمن، شما می‌بینید در چنین شرایطی که دشمن شمشیر را از رو بسته، دانشجوی انقلابی در فلان دانشگاه فحش ناموسی می‌شنود، از میدان خارج نمیشود؛ طلبه‌ی بسیجی زیر شکنجه به شهادت میرسد، حاضر نیست حرفی را که دشمن میخواهد بر زبان جاری کند. مجاهدان فداکار، مدافعان حرم، فعّالان سخت‌کوش جهاد تبیین، گروه‌های کمک مؤمنانه‌، اردوهای جهادی، اینها همه جوانهای این کشورند. با وجود اینترنت، با وجود شبکه‌های اجتماعی، با وجود این‌همه لغزشگاه‌ها، جوانهای ما در این راه دارند حرکت میکنند.»۱۴۰۲/۳/۱۴ سطرهای بالا، بخش‌هایی از بیانات رهبر انقلاب اسلامی در مراسم  سی‌وچهارمین سالگرد ارتحال امام خمینی است. ایشان در ادامه با ذکر یک نمونه از این مصادیق، باب دیگری از تحلیل موفقیت انقلاب اسلامی در انتقال ارزش‌ها از نسلی به نسل دیگر را بازگو کردند. اتفاقی که نه تنها مایه امیدواری است بلکه درست، نقطه مقابل تحلیل‌های مغرضانه دشمنان است: «شما می‌بینید از یک روستا یک شخصیّت منوّر و نورانی برمیخیزد؛ از یک روستای اطراف شهریار یک جوان فداکار و نورانی مثل مصطفی صدرزاده به وجود می‌آید. ما از این مصطفی های صدرزاده در تمام سرتاسر کشور بسیار داریم، هزاران داریم؛ اینها همه امیدبخش است.» ۱۴۰۲/۳/۱۴ 🔻 نمونه اعلای انسان انقلاب اسلامی 🔹 "اگر شما کار اعزام مرا جور نکنید، هرجا بروم می‌گویم که شما کاری نمی‌کنید. هرجا بروم می‌گویم دروغ است که شهدا عند ربهم یرزقون هستند، می‌گویم روزی نمی‌خورید و هیچ مشکلی از کسی برطرف نمی‌کنید. خودتان باید کارهای من را جور کنید." اینها را همان جوانی گفته بود که ۱۰ سال بعد، حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در سالگرد ارتحال امام خمینی نامش را پشت تریبون بردند و او را نمونه‌ای از رویش‌های انقلاب اسلامی دانستند که حتی سال‌های سخت دهه شصت را هم به یاد ندارند. اولین نسلی که با فاصله از انقلاب و جنگ پا به دوران جوانی گذاشته و از قضا، دشمن  برای استحاله جمهوری اسلامی امید زیادی به این نسل بسته بود.  در اوج تابستان ۱۳۹۲ مصطفی تصمیم گرفته بود کسب و کارش را تعطیل کند و راهی سوریه شود. به گفته خودش قرار بود در اولین اعزام به ‌عنوان آشپز راهی میدان شود که به دلایلی از پای پرواز در فرودگاه او را برگرداندند. مصطفی هم با زبان روزه و دل پر، تمام مسیر برگشت از فرودگاه تا خانه در شهریار را گریه کرده و بعد از آن هم به همراه همسرش رفته بود مزار شهدای گمنام و عبارات بالا را بر زبان رانده بود.  تمام زندگی برای مصطفی، عرصه جهاد بود. حتی زمانی که در اوج مبارزات سیاسی و فرهنگی پیش از بحران سوریه، خبری از توپ و تانک و گلوله نبود، مسلک مصطفی جهاد بود و مقدم بر همه جهادها هم جهاد با نفس. حرف‌هایی بر زبان می‌راند و توصیه‌هایی می‌کرد که نشان می داد از زمین و زمان بریده و گوش به عالم شهود سپرده. در همان ایام به دوستانش گفته بود: "وقتی کار فرهنگی را شروع می کنید با اولین چیزی که باید بجنگیم خودمان هستیم، وقتی که کارتان می‌گیرد و دورتان شلوغ می شود تازه اول مبارزه است زیرا شیطان به سراغتان می آید اگر فکر کرده اید که شیطان می گذارد شما به راحتی برای حزب الله نیرو جذب کنید، هرگز، اگر می خواهید کارتان برکت پیدا کند به خانواده شهدا سر بزنید، زندگی نامه شهدا را بخوانید سعی کنید در روحیه خود شهادت طلبی را پرورش دهید، سخنان مقام معظم رهبری را حتما گوش کنید، قلب شما را بیدار می کند و راه درست را نشانتان می‌دهد، دعای ندبه و هیئت چهارشنبه را محکم بچسبید، خودسازی دغدغه اصلی شما باشد." 🔻 افوض امری الی الله 🔹 حتی چند سال بعد وقتی در پاسخ به کسی که گفته بود برای شهید شدن به سوریه می‌روی، گفته بود "ما حتی برای شهید شدن هم به سوریه نمی‌رویم! برای رضای خدا می‌‎رویم حالا اگر شهادت را هم داد که داد اگر هم نداد که نداده است! افوض امری الی الله!" انگار نه انگار این مصطفی بخشی از همان نسلی است که بعد از دفاع مقدس، طبق تحلیل های اندیشکده‌ها و رسانه‌های غربی، قرار بوده سپاه اجنبی باشند برای استحاله جمهوری اسلامی از درون!  در حرف‌ها و جملات مصطفی دلبستگی به مکتب عاشورا و مقاومت برای برپا بودن پرچم اسلام، هویدا بود. جوانِ مجاهدِ داستان تبدیل به یک عارف شهودی شده بود که دیگر شهادت هم برایش موضوعیت نداشت. شهادت برای مصطفی طریقیت داشت برای ادای تکلیف و رضای خدا!   بعد از بحران آمریکایی-صهیونیستی تروریسم تکفیری هم که دیگر صحنه خیلی واضح شده بود. برای همین هم با وجود همه بالا و پایین شدن‌های روزگار دست از تلاش برای رفتن به سوریه برنداشته بود. 🔍 ادامه👇