معلم جدید بود مصطفی تا دید سرش را انداخت پایین برجا ! بچه ها نشستندهنوز سرش را بالا نیاورده بود،دست به سینه محکم چسبیده بود به نیمکت خانم معلم آمد سراغش دستش را انداخت زیر چانه اش که « سرت را بالا بگیر ببینم» چشم هایش را بست سرش را بالا آورد ‏از کلاس زد بیرون تا وسط های حیاط هنوز چشم هایش را باز نکرده بود. دیگه نمی خوام برم هنرستان. آخه برای چی؟ معلم ها بی حجابن. انگار هیچی براشون مهم نیست. میخوام برم قم؛ حوزه. ↯ 🇯‌🇴‌🇮‌🇳 ↯ 💠 @Kolebare_asheghi