داستانهای میخواهم روزه بگیرم
۲- تحمل گرسنگی
– سحرخیزان محترم. به اذان صبح فقط پنج دقیقاً باقی است.
– بچهها بروید و دهانتان را بشویید. وقتی صدای «اللهاکبر» را شنیدید. دیگر چیزی نخورید.
– رضا ظهر شده. برو غذایت را بخور، مگر گرسنه نیستی؟
– چرا گرسنهام، ولی میخواهم تا اذان مغرب چیزی نخورم و با شما افطار کنم.
– پسرم. حالا که گرسنهای به یاد گرسنهها باش تا قدر نعمتهای خدا را بدانی.
#کودکان_آمر #آمر_کوچولو_تربیت_کنیم
┏━━ 👼🏻🌙 ━━━┓
@Koodakan_Amer
┗━━ 👼🏻🌙 ━━
🌸🌿در تبلیغ کانال ما
رسانه باشید🌿🌸