5⃣‌ـ 🏴🏴🥀🏴🏴🥀🏴🏴🥀 🥀چند روز بعد از واقعه‌ی کربلا، کاروان‌هایی که از اون طرف رد می‌شدن، خبر این اتفاق رو به شهر مدینه رسوندن؛🥀 شهری که امام حسین علیه السلام و حضرت عباس و برادرهاشون در اون‌جا زندگی می‌کردن.🥀 خانم ام‌البنین وقتی شنیدن که یه کاروان داره می‌رسه 🥀و خبرهایی از کاروان امام حسین داره🥀، فوری خودشو رسوند به اون کاروان. 🥀 از اون‌ها خبر امام حسین‌ع رو گرفت. اون‌ها گفتن: «خانم متاسفانه پسرت جعفر شهید شد.»🥀😭 🕊🕊🕊 حضرت ام‌البنین گفت: «بگو حسین چه شد؟» اون‌ها بی‌توجه به حرف خانم، گفتن: آخه پسرت عثمان هم شهید شد!😭 حضرت باز تکرار کرد که چه اتفاقی برای حسین افتاده. ⁉️ اون کاروان، ولی شهید شدن پسر سومش رو به او خبر دادند.😔 حضرت ام‌البنین که انگار متوجه شهادت پسرانش نشده باشه، باز هم جمله قبلی‌اش رو تکرار کرد.⁉️ کاروانیان خبر شهادت قمر بنی‌هاشم، حضرت ابافضل، پسر بزرگ ام‌البنین رو به او دادند،😭 ولی ایشان باز هم خم به ابرو نیاورد و باز نگرانی‌اش در مورد امام حسین رو ابراز کرد⁉️⁉️. و در نهایت کاروانیان به او گفتن: حسین هم مانند بقیه یارانش شهید شد.😭 🥀آن زمان بود که ام‌البنین نشست و شروع به گریه کرد، نه برای پسرش، بله برای پسر حضرت فاطمه!🥀 ═❁๑❄️๑☃๑❄️๑❁═ ┏━━━👼🏻🌙━━━┓ @koodakan_Amer ┗━━━👼🏻🌙━━━┛ 👈🏻در تبلیغ کانال ما رسانه باشید📲 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌