متن سخنان حضرت آیت‌الله‌ العظمی حاج آقا مرتضی تهرانی رضوان الله تعالی علیه در مورد شخصیت مقام معظم رهبری حضرت آیت‌الله خامنه‌ای این متن حاوی نکات بسیار مهمی است. 👇👇👇👇👇 بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب‌‌العالمین و صلی‌الله علی محمد و آله‌الطاهرین و لعنة‌الله علی اعدائهم اجمعین با آنکه ضربان قلبم چهل تا چهل‌وپنج در دقیقه است، اما صحبت درباره موضوع مورد نظرم را لازم می‌دانم. بنده این‌طور فکر کرده‌ام که ابتدا اشاره‌ای داشته‌باشم به ذاتیات آیت‌الله خامنه‌ای سلام‌الله‌علیه که تقریباً از پانزده‌شانزده سالگی ایشان اطلاع نزدیک دارم و تصورم بر این است که ایشان اگر از این صحبت مطلع شوند، از یکی‌دو نکته تعجب خواهند کرد که بر حسب ظاهر، جز خودشان اطلاع نداشته‌اند و این در حافظه و اطلاعات‌ من هست. بعد وارد تصمیم‌های ایشان می‌شوم و مأخذ حرکت ایشان را هم عرض می‌کنم که کدام‌یک از این ذاتیات است و بعد هم اشاره‌‌ای می‌‌کنم به آنچه که به‌عنوان نقیصه در جامعه دیده می‌شود و این را با استدلالی که در ذهنم هست بیان خواهم‌ کرد. البته این نقیصه‌ای که در جامعه وجود دارد منحصر به زمان ایشان نیست و از زمان امیرالمؤمنین صلوات‌الله‌علیه و بلکه از زمان رسول اکرم صلوات‌الله‌علیه بوده‌است و در زمان ما هم بوده و مواردش هم در ذهنم هست که اشاره می‌کنم؛ یعنی فاعل در فاعلیت خودش تام است، ولی قابل در قابلیت خودش تمامیت ندارد و قهراً این نقایص به چشم می‌خورند و کسانی که قدرت تحلیل مسئله را آن‌‌طوری که صحیح است ندارند، به اشتباه در نسبت مبتلا می‌شوند. بنده در حدود شصت‌ و دو ‌سه سال پیش به تبعیت از مرحوم والدم رضوان‌الله‌تعالی‌علیه از تهران به مشهد مقدس هجرت کردم. آن زمان در مدرسهٔ مروی تهران حجره داشتم و در سطح مشغول تحصیل بودم. در مشهد یکی از علما و مدرسین رسمی بود که شنیدم در لُمعه خیلی مسلط است؛ مرحوم حاج سیداحمد مدرس‌یزدی. فرزندی هم داشت به نام آقاسیدجلال که بعد از پدر بزرگوارش، مرد فاضلی شد و در مشهد مدرس بود که هر دو را بزرگان می‌شناختند. من اخوی بزرگ آقا را در درس آقای مدرس یزدی دیدم. تقریباً مشخص بود که بنده در معیت مرحوم حاج‌آقا از تهران آمده‌ام و از طلبه‌های مشهد نیستم. ایشان اظهار لطف کردند و چیزی نگذشت که انس ما بیشتر شد. گاهی‌اوقات پنجشنبه‌ها ایشان به منزل ما تشریف می‌آوردند که در اواسط بازار سرشور مشهد، کوچه‌ای بود به نام کوچه بانک شاهی، در آنجا بودیم. آقا هم به اتفاق اخوی بزرگشان آقای سیدمحمد یک پنجشنبه به منزل ما تشریف آوردند. آن موقع حدود شانزده سال داشتند. در همان جلسه اول، توجهم به ایشان جلب شد. علتش هم این بود که شواهدی را در چهرهٔ مبارک ایشان دیدم. ایشان از نظر بیت هم متعلق به یک بیت باتقوا بود، به‌گونه‌ای که من هر وقت می‌خواستم نماز ظهر و عصر را به جماعت بخوانم، به مسجد گوهرشاد نمی‌رفتم، بلکه نماز مرحوم آقاسیدجواد خامنه‌ای، ابوی بزرگوار ایشان، می‌رفتم در بازار سرشور، مسجد آذربایجانی‌ها. ایشان مرد بزرگواری بود و در منزل لُمعه تدریس می‌کرد. بنده لُمعه را در تهران خوانده‌بودم، ولی درس مرحوم آقاسیداحمد مدرس‌یزدی بسیار پخته‌بود و ایشان کمال تسلط را به فروع مسئله داشت و لذا به این درس رفتم. در تهران رسائل را هم خوانده ‌بودم. یک مقدار از مکاسب مانده ‌بود که درس مرحوم آقامیرزا هاشم قزوینی رفتم و شش ماه هم بیشتر مشهد نبودم و بعد به قم آمدم. ایشان هم بعد به قم مشرف شدند و خدمتشان ارادت داشتیم و زیارتشان می‌کردیم. خدای متعال این بزرگوار را در حوزه درس مرحوم آیت‌الله حاج شیخ‌مرتضی حائری سوق داد. هر چند من از اول هم کم ‌معاشرت می‌کردم و در سیزده‌ سالگی که در قم بودم معاشرتم عمدتاً با مرحوم حاج‌آقا مصطفی [خمینی] بود. سیادت و تقوا و پاکیزگی ایشان را هم شاهد بودم. بنده ایشان را از آن زمان صاحب ذاتیات مثبت یافتم. مسئله دیگری که عرض کردم شاید ایشان اطلاع ندارند که من در جریان هستم خوابی بود که ایشان در مشهد دیدند و این خواب را به کسی که معروف بود خوب تعبیر می‌کند عرضه کردند و جوابی که آن شخص داد، خدا رحمتش کند آدم خوبی بود و در تهران به منزل ما هم می‌آمد، یک تعبیر اجمالی بود و به آقا عرض کرد که این رؤیای صادقه است و نشان می‌دهد آیندهٔ فوق‌العاده‌ای دارید. آن روزها مرجع داشتیم، ولی به نظر مُعبِّر نیامده ‌بود که بالاتر از مرجعیت هم هست. پیدا بود که رؤیای صادقه است. ایشان خواب را گرفتند و اجمالاً کشف کردند که یکی از مقدرات حق‌تعالی این است که مسیر ایشان در زندگی یک مسیر استثنایی و غیرمشابه با دیگران شود. یکی از ذاتیات ایشان که اشاره می‌کنم بلندهمتی ایشان است؛ یعنی آنقدر این روح پاکیزه و لطیف و بزرگ است که وقتی ایشان این تعبیر را شنید، از آن موقع تدریجاً خودش را برای فعلیت این منزلت آماده کرد و از این حرکت اختصاصی و استثنایی هم هیچ غفلت نورزید.