_فقط اینکه ماچیز زیادی از
#یاسمن جان نمی دونیم و
#دوست داریم که بیشتر باهاش
#آشنا بشیم!.
از اینکه به اشتباه اسم من رو به زبون آورده بود خنده م گرفت و
#مائده خانوم جواب داد:
_البته اسم
#دختر من مهرساس و الان کنار من نشسته و اینکه اون الان دانشجوعه و دلم نمیخواد این اشنایی ها روی درسش
#تاثیر منفی بزاره ..
خواهر
#ماهان به من نگاه کرد و با
#تعجب گفت:
_ولی مامان گفته بود اسم
#دخترتون یاسمنه .. و اینکه ایشون درسش و تموم کرده و پزشکه ..
خانوم جوادی با
#بهت گفت:
_آره .. یعنی من اسمش و
#اشتباه شنیدم؟!
مائده خانوم لبخندی زد و گفت:
_نه ..
#درست شنیدین اما
#یاسمن جان عروسمه ..
نگاهی به اخم های درهم
#متین کردم و خواهر
#ماهان با بهت گفت:
_اما .. ما واسه ایشون اومدیم!
متین که رگ گردنش متورم شده بود به یک باره فوران کرد و ............
https://eitaa.com/joinchat/1777861072C2801c3f168