هدایت شده از کانال کمیل🏴
چشم راستـش را ترکـش برده، دسـت چپـش هـم به پوستـی آویـزان بـود. گفـت: من را به حـالت سجـده به طـرف قبلـه، سمـت راسـت برگـردان!! بــا چشــم چپــش دنبــال کسـی می گشــت،یک دفعــه به نقطــه ای خیـره شـد و گفـت: سبحـان الله...سبحـان الله .....الحمـد لله رب العـالمین خودش را جمع کرد، بدن خونیش می لرزید و می گفت:السلام علیک یا سیدی و مولای یا جدا یا اباعبدالله... به مـادرش نوشتـه بـود: چه شبـاهتی داری با ام البنین .....تو هـم بعـد من دیگر پسـری نـداری.... ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ با همراه باشید 🌹 ⊰᯽⊱≈•🇮🇷•≈⊰᯽⊱ @canale_komail