🔴جلوه‌های زنانه یک انقلاب جهانی بوی دلسوزی و عشق می‌دهد 🔹معصومه جزایری که همراه با خواهر خویش، تا روز 22 بهمن 57 در زندان بوده، لحظه‌ی آزادی را اینگونه توصیف می‌کند: شب 22 بهمن بود که صدای پاهایی را شنیدیم و از وحشت به خود لرزیدیم. آن شب تا صبح چشم روی هم نگذاشتیم و فقط دعا خواندیم. فردا حدود ظهر در زندان را زدند. سه تایی پایین دویدیم. یکی فریاد زد: «ما مردم هستیم. کسی اینجا نیست؟» باورمان نمی‌شد و می‌ترسیدیم گاردی‌ها بخواهند با این حرف‌ها گول‌مان بزنند و در را که باز کردیم ما را بکشند! کلیدی نداشتیم که در را باز کنیم. مردم دیلم آوردند در زندان را شکستند. سه نفری با خوشحالی و هم از ترس می‌دویدیم و مردم هم پشت سر ما می‌دویدند. مردم فریاد می‌زدند: «نگذارید به خانه‌های‌شان بروند. شب ساواک می‌ریزد و دو باره اینها را می‌گیرد!» کمی دیگر که رفتیم، مردم جلوی ماشینی را گرفتند و به راننده گفتند ما را ببرد و تحویل خانواده‌های‌مان بدهد. وسط راه از او خواستیم ما را پیاده کند، بیمارستان بازرگانان رفتیم، تصمیم گرفتیم کمک کنیم و به داخل بیمارستان رفتیم و گفتیم: می‌خواهیم خون بدهیم. پرستارها دور ما را گرفتند که: بندگان خدا! شما خون‌تان کجا بود که خون بدهید؟!بعد به خیابان ایران پیش آقای لاهوتی رفتیم و گفتیم: می‌خواهیم امام را ببینیم! ایشان گفت: دیشب اینجا امن نبود و ضد انقلاب حمله کرد و ما هم امام را نقل مکان دادیم!بروید و در وقت مناسب دیگری بیایید. 📚منبع:کافه تاریخ ✅کانال تاریخ پهلوی👇 https://eitaa.com/joinchat/4153737506C363110af5c