همین دیروز بود ك خبر دادن رفتی بیمارستان با این حال که خوشت نمی‌اومد ، حالت از منم بهتر بود صحبت میکردی و کارات رو خودت انجام میدادی! مریض شده بودی یه لحظه رفتیا ولی با شُک برت گردوندن پیشمون اما مگه چقدر تحمل داشتی؟ دلم پر میزنه دوباره دستات رو بگیرم و بوس کنم؛ دلم پر میزنه برای خندیدن‌ات و یا علی گفتنت؛ دلم پر میزنه برای خونه‌ت و بازی کردنام؛ دلم پر میزنه برای رفتن تو انباری؛ دلم برای بودن کنارت پر میزنه؛ دلم پر میزنه برای تخت‌ت که وقتی اومدم خونه دیدم همه سیاه پوشیدن و جات خالیه🥀 . . . آخرشم نشد ببینمت و الان ³ سال شده که ندیدمت و حسرت میخورم 💔 روحت شاد ننه جون 🖤 - ای خفته در مزار سر از خاك کن برون ، احوالِ چاکران تو بعد از تو در هم است .