🔻تکنوکراتهای شبهانقلابی
اشرافیّت دولتی در نقاب سازندگی
🖊مهدی جمشیدی
[یکم]. از جمله ارزشهایی که با وقوع انقلاب اسلامی بر جامعۀ ایران حاکم گردید و هم مردم و هم کارگزاران نظام سیاسی، به آن متعهّد بودند، سادهزیستی و زهد و قناعت و پرهیز از رفاهزدگی و دنیاطلبی بود؛ بهطوریکه در سالهای آغازین پیروزی انقلاب، تفاخر به ثروت و مالاندوزی و اشرافیگری، به یک ضدّارزشِ مطلق تبدیل گردید که همگان از آن گریزان بودند. بسیاری از نیروهای انقلابی که در ساختار سیاسی حضور داشتند، حتّی از گرفتن حقوق قانونی خویش نیز اجتناب میکردند و یا آن را بهناچار و بهمنظور رفع حاجات اوّلیّۀ معیشتشان دریافت میکردند. از آنجاکه شخص امام خمینی - رحمهاللهعلیه - که در سادهزیستی و بیآلایشی، سرآمد و برجسته بود و زندگی او در دورۀ پیش از رهبری انقلاب و دورۀ پس از آن، تفاوتی نکرده بود، به الگویی اسطورهای و ستایشبرانگیز تبدیل شده بود؛ این منبع الهامبخش و فرهنگساز، روح آخرتگرایی و اعراض از دنیاگزینی و رفاهطلبی را در اعماق وجدان جامعه دمیده بود. در اغلب سالهای دهۀ شصت، چنین فضای قدسی و معنوی و ملکوتیای بر جامعۀ ایران حاکم بود.
[دوّم]. با استقرار نیروهای تکنوکرات در دولت سازندگی در سال شصتوهشت، بهتدریج ورق برگشت و دولت سازندگی با شتابی خیرهکننده، فضای پیشین را زدود و علایق و تمایلات مادّی و منفعتجویانه را در ذهنها و دلها، تحریک و فعّال کرد. از این منظر باید گفت سیاستهای تکنوکراتها، روند حرکت انقلاب را تا حدّی در مسیری انحرافی و غیرتکاملی افکند و منزلت ارزشها را در جامعه، متزلزل و سست کرد. از جمله مهمترین آسیبهایی که در این مقطع بهوجود آمد، شکلگیری «اشرافیگری دولتی» بود؛ بهطوریکه باید تکنوکراتها را بنیانگذار اشرافیّت دولتی در ایران پس از انقلاب شمرد. اشرافیّت دولتی به این معنی است که مدیران و کارگزاران دولتی به علّت اینکه قدرت و اختیارات سیاسی را در دست داشتند، توانستند ثروتهای کلان و آنچنانی را تصاحب و همچون ثروتمندان و سرمایهدارانِ بیدرد، زندگی کنند. بنابراین، این اندوختنها و اکتسابها، به واسطۀ پیوند با قدرت انجام پذیرفت؛ یعنی این قبیل مدیران و کارگزاران از اتّصال خود به ساختار سیاسی، سود جُستند و «ثروتهای بادآورده» اندوختند، بهگونهای که اگر آنها در ساختار سیاسی حضور نداشتند و مسئولیّتهای کلیدی و مهم به آنها واگذار نشده بود، نمیتوانستند به غولهای اقتصادی و قطبهای ثروت در جامعه تبدیل شوند و جزء طبقۀ اشراف و ثروتمندان بهشمار آیند.
[سوّم]. «طبقۀ جدید»ی که در دوران حاکمیّت دولت سازندگی شکل گرفت، حتّی پس از آن نیز در قدرت سیاسی باقی ماند. مدیران دولتیِ اشرافی و نوکیسه، در دولت اصلاحات نیز حضور داشتند و پس از گسستی که رخ داد، دوباره در دولت اعتدالگرا، سَربرآورند. اینان در طول دهههای گذشته، هیچگاه صندلی خود را در ساختار سیاسی از دست ندادند: یا وزیر بودند، و یا معاون و یا مشاور و یا مدیر کل و ... . آنچه برای آنها اهمّیّت داشته و دارد این است که بهواسطۀ اتّصال به حاکمیّت سیاسی، به دستاندازیهای خود به بیتالمال ادامه دهند و با دور زدن قوانین، ثروتهای بادآورده و نامشروع کسب کنند. مدیرانی که در دولت سازندگی، تازه به رفاهطلبی و ثروتاندوزی رو آورده بودند، در دولتهای بعدی، ثروتهای هزارمیلیاردی انباشتند و با دریافت حقوقهای نجومی، به آرمانهای انقلاب خیانت کردند. نقطۀ اوج مسیری که دولت سازندگی طراحی کرد، در دولت اعتدالگرا نمایان است؛ تکنوکراتها، بیپروا و بیرحمانه، بیتالمال مسلمین را به تاراج میبَرند و غارت میکنند، در حالیکه تودههای مردم در وضع معیشتی و اقتصادی دشواری قرار دارند. و تلختر و نارواتر اینکه چنین فساد و تبعیض آشکاری، از سوی عالیترین مقامات رسمی دولت اعتدالگرا، توجیه میشود و یا در عمل، کمترین اهتمام و قاطعیّتی در برخورد با مفسدان و خائنان اقتصادی انجام نمیگیرد. مردم در کمال ناباوری مشاهده کردند که دولت اعتدالگرا، دریافتکنندگان حقوقهای نجومی را ذخایر نظام معرفی کرد و حتّی بهجای عزل، آنها را وادار به استعفاء نمود و مراسم تودیع نیز برای آنها برگزار کرد. علاوه بر این، این مفسدان، به قوّۀ قضائیه معرفی نشدند و همچنان زیر چتر حمایتی دولت قرار داشتند؛ بهطوریکه دولت به این بهانه که باید زمینههای قانونی و ریشههای ساختاری را از بین بُرد، نه اینکه مدیران را محاکمه کرد، جدّیّتی در برخورد با آنها از خود نشان نداد.
......
.....