فرزند آیت الله علوی گرگانی که در مسجد جامع گرگان به نام حاج آقا سید محمد علوی جای پدر در آن مسجد نماز میخوانند و منبر میروند. ایشان فرمودند : من هر چندوقت یکبار اعلام میکنم بعد از منبر میخواهیم حدیث کسا ء بخوانیم ,هرکس آمادگی دارد بنشیند؛ یک شب حدیث کساء خواندیم ,شب بعد آمدم وارد مسجد بشوم ,دیدم خانومی که حجاب درستی نداشت سر راه ایستاده بود ,گفت حاج آقا کار واجبی دارم,خیلی هم گریه میکرد,گفت من اهل نمازو حجاب مسجد نبودم ,خسته بودم داشتم رد میشدم دیدم در حیاط مسجد نیمکت و صندلی هست گفتم بشینم و خستگی در کنم؛ دیدم موقع اذان مغرب شد و چند نماز جماعت برگزار میشد؛شبستان شما برایم جزابیتی داشت چون دلم بخاطر دختر جوانم که سرطان خون داشت و دکترها جوابش کرده بودند شکسته بود, گفتم وضو بگیرم و نماز بخوانم ,آمدم شبستان شما و اعلام کردید که حدیث کسا میخوانید و من هم شنیده بودم که حدیث کسا حاجت روا میکند؛ آن شب خیلی گریه کردم و دلم خیلی شکسته بود و به حضرت زهرا سلام الله علیها متوسل شدم برای شفای دخترم که سرطان داشت ؛ گفت مجلس تمام شد و من رفتم منزل ,دخترم چون تحت درمان بود و بدنش به خونسازی نیاز داشت خیلی آب میخورد و من شبها بالای سر او یک پارچ آب میگذاشتم ,آن شب بلند نشد آب بخورد و نیمه های شب از خواب بلند شد و من را صدا زد و گفت مامان بلند شو بدرقه کن,گفتم کسی نیامده چه کسی را بدرقه کنم؟ گفت چرا مگر نمیبینی پیامبر خدا ,حضرت زهرا ,امیرالمؤمنین و امام حسن و امام حسین علیهم السلام آمده اند؟ به او گفتم مادر کسی نیست گفت نه من خوابیده بودم دیدم خانومی وارد اتاق شد و فرمود من فاطمه ی زهرا سلام الله علیها هستم و بعد تمام پنج تن آل عبا وارد شدند ,حضرت زهرا سلام الله علیها فرمودند مادرت به من متوسل شده است و حدیث کسا خوانده و شفای تورا خواسته است ,من میخواهم دعا کنم که تو خوب شوی... این دختر تعریف میکند همینطور که حضرت زهرا سلام الله علیها نشسته بودند دستشان را از پنجره بردند بیرون و بعد که دستشان را آوردند داخل یک لیوان که نصف آن آب بود آوردند و به من دادند و فرمودند این باقیمانده ی لیوان آب فرزندم مهدی است(علیه السلام و عجل الله تعالی فرجه الشریف) آن لیوان را به من دادند و من خوردم و فرمودند تو شفا پیدا کردی و خوب شدی. در ادامه حضرت زهرا سلام الله علیها به آن دختر می فرمایند به مادرت بگو حجابش را رعایت کند و نمازش را اول وقت بخواند و بعد خداحافظی کردند و داشتند میرفتند من از خواب بلند شدم که صدا زدم آنها را بدرقه کنی. این خانوم با گریه ی شدید برای آقای علوی گرگانی تعریف میکند من منقلب شدم ولی شک داشتم آیا اثری داشته است یا نه,فردا دخترم را بردم پیش دکتری که متخصص بود و معلج دخترم بود ,معاینه و آزمایش کرد و گفت تمام آزمایش ها منفی است این دختر چه کرده,جریان حدیث کسا و اتفاق را برای او نقل کردم و آن پزشک بخاطر آن معجزه شروع کرد بلند بلند گریه کردن. رواج بدید حدیث کسا را مشکل گشاست و سفارشات زیادی از بزرگان برای آن داریم؛اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَة وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ... ‌https://eitaa.com/MEHR_golpaygan