❄️ مرکز فرهنگی ❄️خانواده ❄️آذربایجانشرقی ❄️
خلاصه داستان دلتنگ نباش💞 قسمت۳۹ 🌸زینب خیلی خوشحال شد وقتی فهمید شوهرش در مأموریت هم به فکر سفر دون
خلاصه داستان دلتنگ نباش💞 قسمت۴۰ 🍂زینب رسید به قسمتی که روح الله او را خطاب قرار داده بود و نوشته بود:" زینب دلم برات تنگ میشه هر کاری داشتی بگو به خودم بیا پیش خودم ،شهید شده باشم که انشالله ردیف، نباشم امام حسین خیلی بزرگ تر از این حرفاست . 🌾 نبودم روضه رقیه بگیر ،روضه رباب ،علی اصغر، روضه بی بی ،کارت گیر کرد روضه موسی بن جعفر، امام باقر، امام جواد . دلت برام تنگ شد روضه عباس بگیر . 🌸خانم خوبم صبر داشته باشد دنیا همینجوری. حواست‌نیست مادر میره، حاج آقا مجتبی میاد،حواست نیست رسول میاد ،حواست نیست میره، میای نگهداری بابا تو بکنی، مریض میشه. بابام میگفت کار رو برای رضای خدا بکن. 🍃زینب دیگر نتوانست خودش را کنترل کند. اشک های ریز ریرش تبدیل شد به هق هق گریه. روح الله  برگشت به او نگاه کرد :"چرا گریه می کنی؟ چی شده؟ من دارم حرف میزنم. تو کجایی؟ " ❄ زینب که به شدت عصبانی بود نتوانست خودش را کنترل کند با صدای نسبتا بلندی گفت:" اینا چیه نوشتی؟" 🌺روح الله به صفحه دفتری که در دستان زینب باز بود نگاه کرد .خیلی آرام جواب داد:" وصیت نامه است که هر آدم عاقل و مسلمانی باید برای خودش وصیت نامه بنویسه." _این رو کی نوشتی؟ _ تو ماموریت زمانی که وقت آزاد داشتم نشستم اینارو نوشتم . 🌻هنوز آرام نشده بودو گریه می‌کرد. _ چرا این کارو کردی ؟نمیگی من می‌بینم ناراحت میشم؟ _ناراحتی نداره عزیز من. همه باید وصیت بنویسن. 🌷ببین زینب تو عروس ساداتی، مادر من سید بوده.اگه شهید بشم، بعد اون دنیا همه دور هم جمع میشیم. حضرت زهرا(س) هستند و امام علی (ع)هست .مادر من، تو ،همه باهم هستیم .خیلی حال میده چرا همش به این دنیا فکر می کنی. به این چیزی که من میگم فکر کن. 🌼بعد برای اینکه فضا عوض بشه گفت::من حالاحالا بیخ ریشت هستم .من کجا شهادت کجا؟" 🍁روح الله طاقت دیدن گریه هایش را نداشت :"زینب گریه نکن.  من نمیتونم گریه ات رو ببینم، تو گریه می کنی اعصابم به هم میریزه." _ چیکار می کنی به من بگو ؟ _کار خاصی نیست. این بار که رفتم اون چیزی که میخواستم نبود. یکسری کارهای عادی." 🥀 زینب سکوت کرده بود و چیزی نمی‌گفت . _خیالت راحت باشه من شهید نمیشم.اما زینب نمیدونی این کار چه آرامشی به من میده . وقتی نارنجک میترکه و دود میکنه نمیدونی چه حالی میده چه هیجانی . ⚡زینب تا این را شنید گفت:"روح الله با این کاری که تو می کنی آخر یه روز زندگی منو مثل همین نارنجک که میگی دود می کنی میره هوا" روح الله زد زیر خنده. 🌷 زینب آرام‌تر شده بود گفت:" چرا میخندی ؟شوخی نمی کنم. " 🍀روح الله همچنان به حرف و تعبیری که زینب به کار برده بود می خندید. 📌ادامه دارد... 🌷اللّٰھـُــم عجِّل لِوَلیڪَ الفَرَجـ 🌷 ┄┅─✵💝✵─┅┄ 🌸࿐🌸࿐🌸࿐🌸࿐🌸࿐ @markazfarhangekhanevade 🌸࿐🌸࿐🌸࿐🌸࿐🌸࿐ ‌‌╲\ ╭``┓ ‌ ╭``🌸``╯ ┗``╯ \╲‌