👌🏻👌🏻👌🏻👌🏻👌🏻👌🏻
روباه به شیر گرسنه گفت:
تو خر را بکش، منهم سهمی برمیدارم!!!
شیر گفت چطور؟
روباه گفت:
به خر بگو ما نیاز به انتخاب سلطان داریم، قطعا تو انتخاب میشوی و بعد دستور بده تا خر را بکشیم...
شیر قبول کرد و خر را صدا زد، شیر شجره نامهاش را خواند و گفت:
جّد اندر جدِ من سلطان بودهاند.
روباه گفت:
من هم جَد اندر جَدَّم خدمتکار سلطان بوده ایم.
خر گفت:
من سواد ندارم و شجره نامه ام زیر سم عقبم نوشته شده است.
شیر گفت:
من باسواد هستم و رفت نوشته زیر سمش را بخواند.
خر جفتکی زد و گردن شیر شکست و مُرد.
روباه پا به فرار گذاشت،
خر او را صدا زد و گفت:
چرا فرار میکنی
روباه گفت: میخواهم بروم سر قبر پدرم تشکر کنم که نگذاشت باسواد شوم، چون با سوادان بیشتر در معرض لگد خرها هستند...!!
مثنوی معنوی: مولان
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
https://eitaa.com/MHMHM2