#رباعی_شهادت_حضرت_زهرا
#حضرت_زهرا_س
🥀🏴🥀🏴🥀🏴🥀🏴
تویی زهرا تمام حاصل من
مرو که داغت افتد بر دل من
همه گویند من مشکل گشایم
که باید حل کند پس مشکل من
بیا زهرا بقول خود عمل کن
بیاکامم پُر از شهد عسل کن
برای دلخوشیِ بچه هایت
دوباره زینب خود را بغل کن
خواست یاری کرده باشد همسرش
محسنش را کرده قربان در برش
زیر پا افتاد و سیلی خورد ، لیک
چادر عصمت نیفتاد از سرش
خواهشی دارم ز تو ای فاطمه
چهره ی غم راکن ای زهرا عبوس
بچه هایت آرزو دارند بمان
تاشود زینب بدست تو عروس
به آخرشد علی رنج و ملالم
دگر روبه وخامت رفت حالم
رفیق نیمه راهت بودم ، اما
تو را جان حسین بنما حلالم
حرف ازحلالم کن نزن فصل خزان نیست
ای نخل سبز آرزویم برگ داری
این زندگی که با توچیزی کم ندارد
زهراچرا پس آرزوی مرگ داری
حسین جان سینه ام بیتاب باشد
برادر مثل تو نایاب باشد
چرا مادر وصیت کرده هرشب
ببالین تو ظرفی آب باشد؟
اگر نیلوفری گشته جبینم
به سختی گر کنارت می نشینم
امیدم بود تا که زنده هستم
علی جان لحظه ای اشکت نبینم
تمام عمر با خود در نبردم
خجالت پیش هرچه مرد بردم
بزیر تازیانه بود زهرا
نگاهش کردم و کاری نکردم
پس از تو روزگار من سیاه است
نگاهم از غریبی سوی ماه است
توکه بودی سرم بر شانه ات بود
توکه رفتی سرم بردوش چاه است
نفس هایم دگرچون آه باشد
پس از توهمدم من چاه باشد
تو گل بودی و من هم باغبانت
دریغـا عمــر گـــل کــوتـاه بـاشد
چه حالی داشت زینب تاکه بِشنُفت
حسن درخواب هی با ناله می گفت
بگو مادر مگر جرمت چه بود است
گـل سیلـی ز رخسـار تـو بشـکفت؟
فدای حیدر و حال خرابش
به زیر خاک رفته آفتابش
غروب بی کسیِ حیدر آمد
که داغ فاطمه کرده کبابش
نشد ازبند غم هایت گریزم
کنار قبر پاکت اشک ریزم
نتونستی یه شب راحت بخوابی
از امشب خواب راحت کن عزیزم
کاش لبخند تو رامی دید علی
جای برگ لاله گل می چید علی
کاش جای تو درآن شام سیاه
توی تابوت تو می خوابید علی
🥀🏴🥀🏴🥀🏴🥀🏴
شعر:علی اکبراسفندیار«مداح»