کاش جرم و گنهم این همه بسیار نبود پیشه ام معصیت درگه دادار نبود قلب آشفته ام از دوری یادت ای کاش در دل سلسله ی نفس گرفتار نبود می شدم گر پی نجوای تو در راز و نیاز بهر من دوری و هجران تو هموار نبود گر به هنگام گناهم ز تو می کردم یاد دل غافل شده ام این همه بیمار نبود جلوه ها کردی و مهرت به دلم تابیدی قلب پر غفلت من حیف که بیدار نبود صیقل روحم اگر توبه و اشکم می شد لوح و آیینه ی جان غرق به زنگار نبود بارها خوانده ای ام تا به برت برگردم ولی این عبد فراری تو هشیار نبود کوله باری ز گنه دارم و دستی خالی کاش شرمندگی ام در دم دیدار نبود می شدم یکسره نومید اگر حاصل من حب زهرا و نبی، حیدر کرار نبود یا چه می شد به قیامت به شفاعت خواهی همره فاطمه گر دست علمدار نبود __