📚داستان آموزنده
🔆آرزوى غلام به واقعيّت پيوست
🔰روزى امام حسين عليه السّلام در جمع عدّه اى از اصحابش حضور يافت و آن ها را مورد خطاب قرار داد و فرمود:
✅از نظر من صحّت قول رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله ثابت است كه فرمود:
بهترين اعمال و كارها بعد از نماز صبح ، دلى را شاد کردن است، البته از راهی که سبب گناه نشود.
💠 امام سپس افزود: روزى غلامى را ديدم كه با سگى هم غذا بود، وقتى سبب آن را از او پرسيدم، در پاسخ گفت: اى پسر رسول خدا! من غمناك و ناراحت هستم ، مى خواهم با خوشحال كردن اين سگ ، خودم را شادمان و مسرور گردانم.
🔹سپس آن غلام در ادامه اظهار داشت: من اربابى يهودى دارم كه آرزو دارم، بتوانم از او جدا شده و آسوده گردم.
💠امام حسين عليه السّلام مى فرمايد: من با شنيدن سخنان غلام، نزد ارباب او آمدم و تصميم گرفتم تا مبلغ دويست دينار به عنوان قيمت غلام تحويل اربابش دهم و او را خريدارى نمايم.
🔸پس چون يهودى از تصميم من آگاه شد، اظهار داشت : اى پسر رسول خدا! آن غلام فداى قدمت باد، او را به تو بخشيدم و اين باغ را هم به او بخشيدم ؛ و سپس پول ها را هم نيز برگرداند.
💠امام حسين عليه السّلام فرمايد: من پول ها را به او پس دادم؛ و اظهار داشتم : من هم اين پول را به تو مى بخشم .
يهودى گفت : پول ها را پذيرفتم و به غلام بخشيدم.
💠امام عليه السّلام افزود: من غلام را آزاد كردم و باغ را هم به او بخشيدم ؛ و آن غلام دويست دينار را هم دريافت كرد.
🔹سپس همسر يهودى كه شاهد اين جريان بود مسلمان شد و مهريه خود را به شوهرش بخشيد.
🔸و در پايان يهودى چون چنين برخوردى را ديد، گفت: من نيز مسلمان شدم و اين خانه مسكونى را به همسرم بخشيدم .
📚بحارالا نوار: ج 44، ص 189.