أعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشِّیطانِ الرَّجِیم
بِسْمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحِیم
دعای ابوحمزه ثُمالی بخشهایش یكسان نیست . گاهی در بعضی از بخشها از جلال و عظمت خدا شروع میشود و به ضعف و حقارت بنده ختم میشود . گاهی از ضعف و حقارت بنده شروع میشود، به عظمت و جلالت ذات أقدس إله ختم میشود. گاهی هم دعا برای آن است كه خدا را محمود بدانیم و او را حمد كنیم . گاهی دعا برای آن است كه خدا را مشكور بدانیم و او را شكر كنیم . گاهی دعا برای آن است كه خدا را معبود بدانیم و او را عبادت كنیم . گاهی دعا برای آن است كه خدا را مسعود و مقصود بدانیم و به صمدیّت او اعتراف كنیم . گاهی دعا برای آن است كه خدا را واحد بدانیم و در پایان از توحید طرفی ببندیم و مانند آن. این بخش از دعا از اینجا شروع میشود:
***یا مُحسِنُ یا مُفْصِل یا مُنْعِمُ یا مُفْضِل***
عرض میكند: تو كه اِفصال و احسان و افصال و احسان را دارا هستی. ما اگر چنانچه بخواهیم به سمت تو بیائیم، هیچ پایگاهی نداریم . یك وقت است انسان در سكوی پرش ایستاده است. روی سكوی پرش پرواز میكند. یك پایگاهی دارد. گاهی پرواز نمیكند. سرعت سیر ندارد. نردبان دارد بالأخره. تبرّك میكند، این نردبان را یكی پس از دیگری پلههای نردبان را طی میكند. یك وقت است كه نه نردبان است، نه سكوی پرش. یك طنابی آویخته است. این طناب را دستگیره قرار میدهد، كم كم بالا میرود. اما گاهی در اختیار انسان مُنقَطِعُ الأسباب هیچ چیزی نیست. نه عملی دارد كه با آن عمل به عنوان سكوی پرش پرواز كند یا نردبان ترقّی از او استفاده كند، یا طناب آویخته از او مدد بگیرد. نه كسی هم او را همراهی میكند.
گاهی هم دعا برای آن است كه خدا را محمود بدانیم و او را حمد كنیم . گاهی دعا برای آن است كه خدا را مشكور بدانیم و او را شكر كنیم . گاهی دعا برای آن است كه خدا را معبود بدانیم و او را عبادت كنیم . گاهی دعا برای آن است كه خدا را مسعود و مقصود بدانیم و به صمدیّت او اعتراف كنیم . گاهی دعا برای آن است كه خدا را واحد بدانیم و در پایان از توحید طرفی ببندیم و مانند آن.
در اینجا فقط به ذات أقدس إله عرض میكند: پروردگارا ! اگر پرواز است و سكوی پرش، فضل توست . اگر نردبان است و تَدرّج پلههای نردبان، فضل توست. و اگر طنابی هست و اعتصام به آن طناب، فضل توست. ما هیچ پایگاهی، تكّیهگاهی، وسیلهای نداریم كه به توكّل بر او، اعتماد بر او بخواهیم این راه طولانی را طی كنیم .
***َلسْتُ أتَّكِلُ فِی النَّجاهِ مِنْ عِقابِكَ عَلی أعمالِنَا ***
كسی اگر بخواهد از چاه برهد، به جاه برسد؛ از خطر برهد، به ثواب برسد؛ از دوزخ برهد، به بهشت برسد بالأخره یك پایگاهی میطلبد. عرض می كند: خدایا! ما هیچ پایگاهی نداریم . فقط فضل توست . فضل تو، مرا همراه و هم راه است یا رَبّ ! همراه آدم فضل اوست، راه انسان فضل اوست. نردبان انسان فضل اوست. سكوی پرش فضل اوست. طناب اعتصام شونده فضل اوست.
*** بَلْ بِفَضْلِكَ عَلَيْنَا لِأَنَّكَ أَهْلُ التَّقْوَى وَ أَهْلُ الْمَغْفِرَةِ***
تو اهل تقوائی . تو شایسته هستی از تو تقوا كنیم ، یعنی بپرهیزیم.
وِقایه كنیم . تمام شرور و نقصانها را به خود اِسناد بدهیم ، هستی خودمان را سَپر نفس قرار بدهیم. كه تمام نقصها به ما برسد و چیزی از نقصها به تو نرسد. بالاترین تقوا ، همین تقواست در حقیقیت. كه انسان هستی خود را وِقایة ذات أقدس إله قرار بدهد، سَپر قرار بدهد كه هر نقصی است مال خود انسان است و هر كمالی است، مال ذات أقدس إله است. و خداوند اهل مغفرت است. یعنی شایسته است كه ببخشد . اهلیّت را هم دارد و احسانهای او هم ابتدائی است.
***تُبْدِئُ بِالْإِحْسَانِ نِعَماً***
نعمتهای او مسبوق به پاداش نیست. همان گفتار معروف كه داد او را قابلیّت شرط نیست.
بلكه شرط قابلیّت، داد اوست . ذات أقدس إله با یك فیض فقیر میآفریند، با فیض دیگر فقیر را پاسخ میدهد. مگر كسی به فقر خود پی نبرد و نخواهد و اگر كسی بخواهد، ممكن نیست ناامید و آیس برگردد.
چَشم دو بار اشك میریزد. یك وقت در حال حزن و غم و یك وقت در حال نشاط و سرور است. آن خنكی و سردی را میگویند: (قُرّه) . هوای سرد را می گویند: (قار) . و اگر گفتند: قُرَّهُ العِیْن یا قُرَّهُ الأعْیُن و مانند آن، یعنی شاد باش و نشاط مَند بودن شما را مسئلت میكنیم كه شما مسرورانه اشك شوق بریزید. یعنی اشك خنك بریزید. و اگر كسی به سمت ذات أقدس إله حركت كرد، آنگاه مشتاقانه اشك شوق میریزد.
***وَ تَعْفُو عَنِ الذَّنْبِ كَرَماً***
تو از گناه روی كرامتی كه داری میگذری . آنگاه در بخش دیگر، سخن از حمد خدا بود كه عرض كرد:
***فَلَكَ الحَمْدُ عَلی حِلْمِكَ بَعْدَ عِلْمِكْ ***
اینجا سخن از شكر خداست .