#مطالعه
#کتابخوانی
#سه_دقیقه_در_قیامت / قسمت پایانی / مدافعان وطن
مدتی از ماجرای بیمارستان گذشت. پس از شهادت دوستان مدافع حرم حال و روز من خیلی خراب بود. من تا نزدیکی شهادت رفتم اما خودم می دانستم که چرا شهادت را از دست دادم! به من گفته بودند که هر نگاه حرام، حداقل شش ماه شهادت آنان که عاشق شهادت هستند را عقب می اندازد.
روزی که عازم سوریه بودیم پرواز ما با پرواز آنتالیا همزمان بود! چند دختر جوان با لباس هایی بسیار زننده در مقابل من قرار گرفتند و ناخواسته نگاه من به نگاه آنها افتاد.
بلند شدم و جای خود را تغییر دادم. هر چه می خواستم حواس خودم را پرت کنم انگار نمی شد. اما دیگران دوستان من، در جایی قرار گرفتند که هیچ نامحرمی در کنارشان نباشد. این دختران دوباره در مقابلم قرار گرفتند. نمی دانم، شاید فکر کرده بودند من هم مسافر آنتالیا هستم. هرچه بود، گویی قرار بود ایمان و اعتقاد من آزمایش شود. گویی شیطان و یارانش آمده بود تا به من ثابت کند هنوز آماده نیستی.
با اینکه در مقابل عشوه های آنان هیچ حرف و هیچ عکس العملی انجام ندادم، اما متأسفانه نمره قبولی از این آزمون نگرفتم.
در میان دوستانی که با هم در سوریه بودیم، چند نفر دیگر را می شناختم که آنها را جزو
#شهدا دیده بودم. می دانستم آنها نیز
#شهید خواهند شد. یکی از آنها علی خادم بود. علی پسر ساده و دوست داشتنی
#سپاه بود و با
#اخلاص ...
🌐
@Mabaheeth