پوسیده اند دستهایت زیر تلے از خاڪ در گورستان دهڪده اے دوردست اما گونه هایم گرم است از نوازش و شانه هایم از لمس من مهربانے دستهایت را در قلبم براے همیشه هاے بے تو به اسارت گرفته ام مادر...