هدایت شده از  ایده های بانوان
اوایل که ما عقد کرده بودیم شوهرم خیلییییییییییی خجالتی بود😕😁 اصن سرشو نمیاورد بالا کسیو نگا کنه...🙄 چند شب گذشت اومد خونمون بعد ما که تنها شدیم رفتیم اتاق من هی به من میگفت : اعظم خانم ی لیوان آب میدین😐😂 اعظم خانم بیزحمت بیاین کنارم😐😂 کلا منو جمع صدا میکرد اصلا نمیتونست مفرد بگه🤦‍♀🤦‍♀ خلاصه یبار ک اومد خونمون ،شب شد میخواسیم بریم بخوابیم که یهو...🤣🤣👇 https://eitaa.com/joinchat/1861812241Cf7aa898753