- مَفتون -
اینجوری بود که اگه رفیقام تو بدبختی بودن صبح و ظهر و شب زنگ میزدم ، بهش نزدیک میشدم. ولش نمیکردم ؛ که بگم من هستم که بفهمه تنها نیست ؛ که بدونه یکی رو داره اگه همه رفتن اون هست . ولی نمیدونم چرا برای من کسی اینجوری نبود ! -