📌 جهیزیهٔ مادر...
🔸 کوچههای این شهر هنوز آن روز باشکوه را به یاد دارند. همان روزی که سکوت پُرحیای فاطمه، رضایتش را ابراز کرد. جهیزیهٔ مادر ساده بود و سادگی چه عظمتی دارد وقتی برترین بانوی جهان آن را برمیگزیند! مادر، دل در بند دنیا و دینار نداشت، لبخند رضایت خدا برایش کافی بود...
🔹 حالا پس از قرنها، چقدر فاصله افتاده میان من و مادر! جهیزیهام بوی تفاخر میدهد و در جشن عروسیام جایی برای خدا نیست. مادر! میدانم قرار نبود که دستت را رها کنم.
چه موقع این همه دور شدم؟ شاید از همانوقت که حُبهایم تغییر کرد... دلی را که تمام ارزشش به عاشقِ خداشدن بود، آسان فروختم و اکنون در اسارتم.
🔸 وقتی امام زمان بیاید، چه بگویم؟ بگویم تمام لحظاتی که انتظارم را میکشید، مشغول دورشدن از آدمیّت بودم؟ بگویم معصومیت کودکیام در گذشته جامانده و حالا جسمی هستم که فقط رنگی از آدمیّت به رخسار دارد؟
پشت کدام جواب پنهان شوم؟! اما هنوز هم امید دارم… چه کسی گفته که نمیشود برگشت و پلهایِ ویران پشتِ سر را درست کردم برمیگردم و میدانم که مادر تنهایم نمیگذارد…
📝
#دلنوشته_مهدوی
▫️ به مناسبت سالروز ازدواج حضرت علی و حضرت فاطمه
✅ واحد مهدویت مصاف (مهدیاران)
@Mahdiaran