صدف چشم من از داغ تو گوهر بار است چه كنم؟! كار علی بی‌‌تو به عالم، زار است! اشتياق تو مرا می‌‌كشد از خانه برون ورنه از خانه برون آمدنم، دشوار است! موقع آمد و شد، فاطمه جان! می‌‌بينم ديده زينب تو، مات در و ديوار است! به گواهی شب و، زمزمه مرغ سحر اهل يثرب همه خوابند و، علی بيدار است ياد آن روز كه با زينب تو می‌‌گفتم : دخترم! گريه مكن! مادرتان بيمار است! چاه داند كه به من، عمر چسان می‌گذرد قصّه، كوتاه كنم ورنه سخن بسيار است - ژولیده‌ نیشابوری