جز سر كوى تو اى دوست، ندارم جايى در سرم نيست، بجز خاك درت سودايى بــر در ميكده و بتكده و مسجد و دير سجــــده آرم كه تو شايد، نظرى بنمايى مشكلى حـل نشد از مدرسه و صحبت شيخ غمـــــزه اى تا گره از مشكل ما بگشايى اين همـه ما و منى، صـوفى درويش نمود جلــــــــوه اى تا من و ما را ز دلــم بزدايى نيستم، نيست، كه هستى همه در نيستى است هيچم و هيچ كـــــه در هيچ نظــر فرمايى پـى هـر كس شدم، از اهل دل و حال و طرب نشنيدم طــــــــرب از شــــاهد بزم آرايى عاكف درگـه آن پرده نشينم، شب و روز تا به يك غمزه او، قطـــــره شود دريايى حضرت امام خمینی(ره) ┅═┄⊰༻@MajaninalHossein༺⊱┄═┅