امروز تو هیئت مداحه میگفت . .
دختر ِ یکی از شهدا ؛ خبر نداشت که پدرش شهید شده . .
هی از مادرش سراغ ِ باباشو میگرفت
- مامان پس بابا کِی میاد ؟!
مامان بابام کجا رفته ؟!(:
مامان من بابامو میخام !
مادرش میگه یه مدت انقدر پرسید که تهش عصبی شدم ؛
داد زدم و گفتم : بابات شهید شده و دیگه هیچوقت برنمیگرده پیشت !!
میگه دختره همون موقع رفت تو اتاقشو درو بست .
رفتم دلداریش بدم ؛ درو زدم
صدایی نیومد !
درو که باز کردم دیدم رفته رو تخت و پتو رو کشیده رو سرش . .
رفتم کنارش دیدم تکون نمیخوره (:
به آمبولانس زنگ زدم . .
اومدن ؛ بعد از چند دقیقه طرف اومد و بهم گفت :
چهل دقیقه پیش دخترتون دق کرده و از دنیا رفته ((:💔
میگه یکم که دقت کردم دیدم من دقیقا چهل دقیقه پیش بهش گفتم بابات شهید شده !💔