#روایتِروزرجعت🕊
#حر_مدافعان_حرم🌱
با تأخیر به مراسم رسیده. قدمهایش را تند میکند و با یک بغل گل سرخ، خودش را به آخرین صف از فوج خانمهای حاضر در مراسم میرساند و شروع میکند به توزیع گلها. میپرسم: چه رازی پشت این گلهاست؟ لبخندبرلب میگوید: «این شهدا خیلی به گردن ما حق دارند. آقا مجید که همرزم برادرم و داماد خانوادهمان هم بود. این گلها را برای ادای دین آوردهام.» از «سمیه مؤمنی» که خانوادهاش با تقدیم یک شهید، در حماسه دوران دفاع مقدس هم سهم داشته، میپرسم: رزمندگان مدافع حرم خانوادهتان، از شهید خاص گروهشان خاطرهای هم برایتان تعریف کردهاند؟ سرش را به علامت تأیید تکان میدهد و درباره نشانههایی که هنوز هم روی اسم مجید قربانخانی سنگینی میکند، میگوید: «دامادمان - حاج قاسم یک دِله – تعریف میکرد: آقا مجید شب عملیات به فرماندهش گفتهبود:
فردا این خالکوبیها یا پاک میشود یا خاک میشود. حاج قاسم که در زمان شهادت هم کنار آقا مجید بود، میگفت: فردا بعد از اینکه مجید زخمی شد، چند ساعت طول کشید تا به شهادت برسد. خیلی درد کشید...»
از نگاه آنهایی که شاهد سیر تغییر و تحول مجید بودند، در شهادت او هم حکمتی بود؛ انگار قرار بود پاک پاک شود و بعد، از این دنیا برود...🥀
#شهید_مجید_قربانخانی♥️
#ادامه_دارد...
❅-----❅-----❅-----❅-----❅
@majid_ghorbankhani_313