﷽ 💠حضرت ام المومنین خدیجه سلام الله علیها در لحظات آخر عمر ▪️بیماری خدیجه سلام الله علیها که شدت گرفت، پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم به نزد او رفت و کنار بسترش نشست. خدیجه سلام الله علیها گریه می‌کرد. پیغمبر سلام الله علیها فرمو‌د: خدیجه جان! چرا گریه می‌کنی؟ عرض کرد: الان که لحظات آخر عمرم است، فقط برای یک مسأله گریه می‌کنم و آن این است که نمی دانم الآن که دارم می‌میرم، آیا خدا از من راضی است یا نه؟ 🔹جبرئیل علیه السلام نازل شد وعرض کرد: یا رسول الله! خدا می‌فرماید، سلام من را به خدیجه سلام الله علیها برسان و بگو، من از تو راضی هستم. خدیجه شاد شد. 🔹بعد خدیجه سلام الله علیها گفت: آقا! من خواهشی از شما دارم، ولی خجالت می‌کشم آن را به شما بگویم؛ شما از اتاق بیرون بروید تا من آن را به دخترمان فاطمه سلام الله علیها بگویم تا او بعداً آن را به شما بگوید. 🔹 خدیجه سلام الله علیها فاطمۀ پنج ساله را صدا کرد و از او خواست که کنارش بنشیند. سپس به او گفت: فاطمۀ من! من می‌خواهم به خانۀ قبر بروم و به عالم برزخ داخل شوم، برای محفوظ ماندن من از عذاب قبر و برزخ، تو به پدرت بگو مرا در عبای خودش بپیچد و کفن کند. فاطمه جان! می‌دانی پدرت در این عبا چقدر خدا را عبادت کرده؟ فاطمه سلام الله علیها گفت: چشم مادر. فاطمه سلام الله علیها بیرون آمد و گفت: پدر! مادر می‌گوید من را در عبای خودت کفن کن! پیغمبر فرمود: فاطمه جان! چشم، و عبای خود را به او داد. فاطمه سلام الله علیها آن را برای مادر بُرد و مادر از دیدن آن، بسیار خوشحال شد. ▪️هنوز سه روز از وفات ابوطالب علیه السلام نگذشته بود که خدیجه سلام الله علیها هم وفات یافت. ▪️ پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم شروع کرد به این که جسم شریف آن حضرت را آمادۀ سفر آخرت نماید، همین که خواست حضرت را کفن کند، جبرئیل علیه السلام نازل شد و گفت: در میان این بقچه، کفن خدیجه سلام الله علیها است از لباس‌های بهشتی که خداوند آن را به او هدیه نموده. بعد بقچه ای به پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم داد و گفت: یا رسول الله! خدا پنج کفن فرستاده که اولین آن‌ها متعلّق به خدیجه سلام الله علیها است. اما عبایی که از تو خواسته، نخست، رویش را با آن بپوشان و بعد او را با کفنی که من داده ام، بپوشان. دومین این کفن‌ها هم متعلّق به دخترت فاطمه سلام الله علیها است و یکی از آن‌ها هم متعلّق به خودت است، و چهارمین آن‌ها هم متعلّق به علی علیه السلام است و پنجمین آن‌ها هم متعلّق به حسن علیه السلام تو است. [۱] ▪️ پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم که نمی خواست فاطمه سلام الله علیها شاهد مرگ مادرش باشد، فاطمه سلام الله علیها را بغل کرد و به خانۀ ابوطالب برد و او را به زن عمویش، فاطمه بنت اسد، مادر علی علیه السلام، سپرد. بعد هم برگشت سر خدیجه سلام الله علیها را به دامن گرفت. خدیجه سلام الله علیها از دنیا رفت. هنگام مرگ، فرشتگان به استقبال حضرت آمده بودند. [۲] 🔹 سپس جسد مطهّر خدیجه سلام الله علیها را با یارانش به حجون بردند تا او را در کنار قبر مادر بزرگوارشان، حضرت آمنه، به خاک بسپارند. هنوز نماز میّت تشریع نشده بود، برای همین خود رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم درآن قبری که برای حضرت خدیجه سلام الله علیها آماده کرده بودند، رفت و خوابید و سپس بیرون آمد. بعد آن گوهر پاک را در آن جا به خاک سپرد و او با ملکوتیان هم نشین شد. 🔹پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم که به خانه رفت، پیوسته فاطمۀ خردسال به گرد پیامبر می‌چرخید و سراغ مادرش را می‌گرفت، و رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم نمی دانست به او چه بگوید تا این که جبرئیل علیه السلام نازل شد و گفت: پروردگارت به تو دستور می‌دهد که بر فاطمه سلام الله علیها سلام کنی و به او بگویی که مادرت در جمع آسیه، زن فرعون، و مریم، دختر عمران، به سر می‌برد، در خانه ای از تارهای طلا و نقره که چارچوب هایش، از طلا و ستون هایش، از یاقوت قرمز است. پس فاطمه سلام الله علیها گفت: «اِنّ اللهَ هُوَ السَّلَامُ و مِنْهُ السَّلَامُ و الَیْهِ السَّلَامُ ». 📚۱. شجرۀ طوبی، ج۲، ص۲۳۴. ۲. نمازی، مستدرک سفینۀ البحار، ج۲، ص۳۵. http://eitaa.com/joinchat/1573126147Cfa294eac7e