ملکـــــــღــــه
❤️❤️ #جدایی_مهناز_و_محمد وقت هايی هست که دنيا با همه بزرگی برای آدم مثل قبری تاريک و تنگ می شود و
❤️❤️ مامان، به خدا ديگه من از دست رفتار شما، بيشتر ازخود اون دارم ذله می شم. آخه مادر من، چرا قبول نمی کنين که اين ديگه يک دختر بچه هفت هشت ساله نيست؟! به خدا من امروز جلوی اين ها آب شدم. باز دارين اشتباه چندسال پيش رو !ادامه می دين ها. بالاخره کی بايد بفهمه مردم نوکر باباش نيستن؟! کی ياد می گيره چه جوری رفتار کنه؟ .ثريا برای اين که غائله را ختم کند، گفت: سحر کو؟بريم دير شد .پايين پيش محمده محمد؟! پس محمد همراهشان آمده بود؟ الان آن پايين دم در است؟! چقدر دلم می خواست بلند شوم و از پنجره پايين را .ببينم، ولی می ترسيدم ازصدای تخت بفهمند که بيدارم دوباره با حرف های امير که نمی دانم حس می کرد من بيدارم، يا با صدای بلند می گفت که بيدار شوم، حواسم متوجه .حرف های او شد مادر جون، هی نگين با مردم خوب رفتار می کنه، به خدا اگه ناصر و مريم نبودن، اين با اين خلق و خويش نمی تونست اون مهد رو هم بچرخونه.من بچه که نيستم، اسمش اينه، ايشون مدير اون جان ولی اصل قضيه گردن ناصر و مريم است. خوب آخه تا کی اين هر کاری دلش می خواد بکنه و ديگران جورش را بکشند؟!بالاخره بايد درست زندگی کردن رو ياد !بگيره يا نه؟ واقعا ناصر و راهنمايی ها و تلاشش نبود و پشتکار و زحمت های ا يک لحظه فکر کردم، همچو بيراه هم نمی گويد. اگر مريم، من اصلا از عهده برنمی آمدم. ولی من کی فکر کردم همه نوکر بابامند؟! چرا امير اين طور در موردم قضاوت می !کرد؟ :ثريا گفت امير جان، الان چه وقته اين حرف هاس؟ از اون گذشته اين ها که مربوط به مادر نمی شه. تو بعد با خود مهناز حرف .بزن :امير کلافه گفت ... پس کی وقت اين حرف هاس؟! به مامان می گم چون مقصرن.شما يک امروز خودتون رو جای من بگذارين ادامه دارد... 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88