ملکـــــــღــــه
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍂🍃 خاطرات عقد و عروسی... 🍃🍂🍃
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 من از روز خواستگاری چندتا خاطره ی جالب داشتم که خواستم بگم ✅منو اقایی چندسال همدیگه رو دوست داشتیم و طول کشید بهم برسیم😅😅 اولین بار برا خواستگاری مادرشوهرو پدرشوهرم اومدن ولی دفعه بعد که حدود 3ماه بعدش بود (البته این سه ماه اسم اقایی رو من بود ولی بدون هیچ نشونی کل شهرمون خبردارشده بودن) پدرشوهر و مادرشوهر و خود شوهری اومدن اولی اینکه خانواده شوهرم شیرینی فروشی داشتن اقامون به من گفت من خودم شیرینی رو میبندم میارم برات یه چیزی گذاشتم تو جعبه حواست باشه خودت باز کنی جعبه رو گفتم چشم اومدن با اینکه دفعه اولش بود خانواده مو میدید جلو همشون شیرینی رو اورد داد دستم چشمک زد منم به روی خودم نیاوردم بی خیال رفتم زود جعبه رو باز کردم دیدم یه دفتره باز کردم دیدم توش برام کلی شعر نوشته بود (اخه قبل ازدواج یه دستی برقلم داشتن و شعر میگفتن ولی حالا که به مراد رسیدن ذوق شعرشون کور شده😂😂😂) 🍀دومی اینکه اقایی چون کارشون تو شهر دیگه ای بود و حدود 14 ساعت دورتر و با رفیقا خونه مجردی داشتن شب قبل اینکه بخواد بیاد شهرمون پشه تو خونه زیاد میشه اقا خوابش نمیبره پامیشه کل اَفکَنو خالی میکنه تو خونه و تاصبح بیدار میمونه و کلی حساسیتو سرفه حالا میان خونه ما برا خواستگاری بس که سرفه کرد دلم داشت میترکید یه بار براش شربت بردم خوب نشد اب بردم خوب نشد چای بردم خوب نشد ابجوش بردم خوب نشد یعنی یه وضعی بود روی پیش میز. پراز استکان و لیوان بود. 🍀سومی هم اینکه شب بعد خواستگاری و اینا که میخواستن خانواده شوهری برن خونشون پدرشوهرم و شوهرم سوار ماشین میشن پدر شوهرم که صدای بسته شدن در ماشینو میشنون حرکت میکنن و بعد شوهرم میگه مامان سوار نشده و وامیسن 🤦‍♀مادرشوهرمو جاگذاشته بودن دم درخونه ما😂😂  چون هرسه خاطره مال شب خواستگاریم بود یه جا فرستادم ممنون که خوندین. یاس جونی ندیده خیلی دوست دارم 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88