هدایت شده از علی اسکندری
بخش اعظم این جملات درست بود! لحظه‌ای تاریخی برای لیبی رقم خورد و پایتخت لیبی تبدیل به تنها پایتخت جهان شد که در روز روشن، در خیابان‌های آن بازار برده برپا می‌شد و می‌توانستید با ۴۰۰ دلار یک انسان را برده خود کنید! لیبی در حال حاضر دو تکه و تحت کنترل کلکسیونی از گروه‌های مسلح است. راهبرد لیبی همزمان در سوریه اجرایی شد، اما به دلیل حضور متحدین دمشق به سرمنزل مقصود نرسید. با این حال، ضربه‌ای به سوریه زدند که اسرائیل و ناتو با حمله مستقیم نمی‌توانستند به این کشور وارد کنند. سوریه به مراتب گزینه سخت‌تری نسبت به عراق برای آمریکا جهت حمله نظامی بود، اما ین کشور بدون لشکرکشی توسط دولت دموکرات ویران شد. ماجرا فقط به غرب آسیا محدود نمی‌شود. حزب دموکرات استاد پیروزی بدون شلیک گلوله است. دولت اوکراین به ریاست «ویکتوریانوکوویچ» سیاست ملایمی در قبال روسیه داشت. همین موضوع سبب شد که این کشور در سال ۲۰۱۳ درگیر سلسله درگیری‌های خیابانی خشونت‌آمیزی شود. دولت‌یانوکوویچ در نهایت سال ۲۰۱۴ ساقط شد. این جنگ خیابانی به نام انقلاب میدان یا کرامت شهره شد. سقوط دولت اوکراین مقدمه جنگ اوکراین شد. ارتش روسیه پس از سقوط دولت یانوکوویچ به شبه جزیره کریمه حمله کرد و این منطقه را بخشی از خاک روسیه اعلام کرد. در اینجا نکته‌ای وجود دارد: در دوره اوباما، کشورهای غربی با ایران بر سر پرونده هسته‌ای و روسیه بر سر پرونده اوکراین توافق امضا کردند. برجام برای ایران و مینسک برای روسیه. آنگلا مرکل بعدها موضوعی را فاش کرد که در فهم نوع تعاملات غرب با شرق کمک می‌کند. «آنگلا مرکل» صدراعظم سابق آلمان (۲۰۰۵- ۲۰۲۱) درباره مینسک گفت: توافق ۲۰۱۴ مینسک تلاشی بود برای دادن زمان به اوکراین. همچنین کی‌یف از این زمان برای قوی‌تر شدن استفاده کرد. مرکل در ادامه صریح‌تر گفت: «اوکراین ۲۰۱۴ اوکراین امروزی نبود. پوتین در آن زمان به راحتی می‌توانست بر آنها غلبه کند و من بسیار شک دارم که کشورهای ناتو در آن زمان می‌توانستند به اندازه اکنون برای کمک به اوکراین اقدام کنند.» توافق ابزاری برای رسیدن به هدف بزرگتر بود نه حل مناقشه. هدف تضعیف روسیه بود. منتهی نیاز به حداقل ۸ سال زمان بود تا اوکراین تبدیل به انبار تسلیحات غربی و جنگجویان آموزش دیده‌ای شود تا باتلاقی برای غرق کردن ارتش روسیه ایجاد کنند. در برنامه هسته‌ای ایران نیز همین موضوع تکرار شد. اوباما واقع بین بود. او شاهد بود که بوش با تهدید و محاصره نظامی ایران، نتوانست تهران را مجبور به عقب نشینی کند، لذا دولت روحانی را با چماق تحریم به میز مذاکره کشاند ولی از هویج اقتصاد چیزی به او نداد. هدف آمریکا، انتفاع اقتصادی ایران نبود، مهار تهران بود. این مهار در سه حوزه هسته‌ای، نظامی و منطقه‌ای باید رخ می‌داد که با زیرکی دولت دموکرات و سادگی دولت روحانی (در خوشبینانه‌ترین حالت) مهار اتمی ایران رخ داد. آمریکا پس از برجام، به دنبال برجام نظامی و منطقه‌ای بود که با سد رهبر انقلاب مواجه شد. تفاوت دیگر جمهوری خواه و دموکرات در نوع کلام و بیان آنهاست. جمهوری خواه بدون ملاحظه است؛ لذا فردی مثل ترامپ صراحتاً از ایران تحت عنوان ملت تروریست یاد می‌کند. نمی‌گوید رهبر ترویست است، نمی‌گوید دولت ترویست است بلکه صریحاً ملت ایران را تروریست می‌داند. گزینه نهایی‌شان برای اداره ایران هم سازمان تروریستی مجاهدین خلق است. این نوع ادبیات در کلام دموکرات نیست. دموکرات همواره به دنبال نفاق و شقاق در داخل ایران هستند. به دنبال یارگیری از یک قشر علیه قشر دیگر، تا بتوانند جامعه را درگیر کنند. به همین دلیل است که در دوره دموکرات، سیل جوایز و عناوین به سمت ایرانی تباران سرازیر می‌شود. از اسکار گرفته تا صلح نوبل. رهبر انقلاب روز ۱۷ آبان ۱۳۵۹ در رابطه با نظام دو حزبی آمریکا بیان کردند: «از نظر ملت ایران، میان قدرت شیطانی کارتر [دموکرات]و قدرت شیطانی ریگان [جمهوری‌خواه]تفاوتی وجود ندارد ... هر دو حزب بر اساس توسعه امپراطوری اقتصادی و سیاسی فعالیت می‌کنند. فرق این دو حزب، فرق میان منافق و کافر است؛ آن یکی منافق بود و این یکی کفر صریح.»