مگه میشه سالگرد بهترین روز زندگیم یادم نباشه.😍❤️ خیلی خوشحال شدم.دوباره رفت بیرون.گفتم: _کجا میری؟ الان میام. همونجا منتظرش ایستاده بودم.بچه ها رفتن دنبال بازی.چند دقیقه بعد با یه دسته گل خوشگل💐❤ و چند تا هدیه اومد.🎁🎁از دیدن گل خیلی خوشحال شدم. گفتم: _این مال منه؟😳😍. بلهه☺️ البته بازهم اونجوری که میخواستم نشد ولی دیگه شما به بزرگی خودت ببخش خیلی طول کشید تا اونجوری که میخواستم بشه.گل فروشه دیگه حوصله سر رفت گل ازش گرفتم. -خیلی خوشگله..ممنونم...️☺البته از شما انتظار کمتر از این هم نمیرفت دیگه. به خودم اشاره کردم و گفتم: -آخه شما خیلی خوش سلیقه ای.😁🌸 وحید بلند خندید... به هدیه ها اشاره کردم و گفتم: _اینا هم مال منه؟😳 -نه دیگه.همون گل خوشگله برای شما بسه.این مال بچه هاست.صداشون کن. -خوش بحال بچه ها.چه بابای خوبی دارن.😉 -ما اینیم دیگه.😌 بچه ها رو صدا کردم و اومدن. بچه ها رو صدا کردم و اومدن وقتی هدیه های دست وحید رو دیدن، جیغ کشیدن و بدو اومدن سمت ما.وحید بلند میخندید.