📝در
#کربلا خاندانی بودند به نام آل کُبّه ، مشهور بودند این طایفه. خدا بهش پسر نمیداد به آل کُبّه. دوست داشت خدا بهش پسری بدهد. علویهای را گرفت خدا از آن علویه بهش پسر داد. پسر جوان رشید که شد بیماری سختی گرفت. رو به قبلهاش کردند. مادرش که علویه بود آمد درب حرم عباس در زد، کلیددار در را وا کرد گفت بله؟ گفت فلانیام زن آل کبّهام پسرم رو به قبله است میخواهم بروم حرم توسل کنم. رفت تو حرم نشست.
♦️ مرحوم آیت الله میرزاخلیل طبیب میفرمودند که دوستی داشتم از فقهای ربّانی او برای من نقل کرد که من همان شب وارد کربلا شدم. غسل زیارت کردم آمدم بروم حرم ابوالفضل کلیددار گفت زود آمدید یک ساعت دیگر؛ چون خستهی راه بودم رفتم تو منزل خوابم برد. در عالم رویا دیدم تو حرم سیدالشهدا علیه السلام یک مجلس مُعظمی است، ملائکه حضور دارند وجود اقدس پیغمبر و امیرالمومنین شرف حضور دارند. دیدم که یک مَلکی از ملائکه الله وارد شد مودب مقابل پیغمبر ایستاد، گفت: السلام علیک یا رسول الله! عباس ابن علی ابن ابیطالب برای شما سلام فرستاد و فرمودند: علویهای آمده تو حرم من برای شفای بچهاش دارد گریه میکند شما دعا کنید خدا پسرش را شفا بدهد.
پیغمبر دعا فرمود، فرمودند: سلام من را به عباسم برسان، بگو مرگ این جوان مقدر است عمرش تمام شده، خوب شدنی نیست. مَلک رفت، دفعهی دوم برگشت حرفها را تکرار کرد. پیغمبر دعا کرد جواب فرمود مرگش مقدر است، عمر تمام شد.
🔷این فقیه ربانی میگوید: یک مرتبه دیدم صدای نالهی ملائکه بلند شد، نگاه کردم دیدم خود عباس وارد شد، اما حالت حالتِ صحرای کربلاست، دست در بدن ندارد، تیر در چشم فرو رفته، بدن غرق به خون، سلام کرد.
♦️گفت: یا رسول الله! به خدا بگو یا لقب
#بابالجوائج را از رو عباس بردار یا این پسر را شفا بده.
🔷پیغمبر رویش را به مولا علی کردند فرمودند علی جان تو هم در دعا من را یاری کن. پیغمبر دعا کرد علی آمین گفت رویش را برگرداند به عباس فرمود: عباسم خدا فرمود نام بابالحوائجی روی عباسم بماند، من این پسر را
#شفا دادم.
♦️این فقیه ربانی میگوید از خواب پریدم منقلب. آمدم در حرم عباس به کلیددار گفتم کسی تو حرم است؟ گفت بله زن آل کُبّه نشسته شفای بچهاش را میخواهد. آمدم دیدم نشسته و میگوید
#عباس تا شفا ندهی نمیروم.
استاد هاشمی نژاد
@fatemiioon_news