#داستان_آموزنده👇👇👇
✅داستان گم شدن انگشتر یهودی در مدینه
✍یک فرد یهودی در مدینه انگشترش را گم کرد و مسلمانی این انگشتر را یافت.
انگشترش گران قیمت بود و مسلمان پرسان پرسان یهودی را پیدا کرد.
🔻 گفت: آقا! این انگشتر مال شماست؟ یهودی گفت: بله در حالی که انگشتر را تحویل می داد یهودی گفت: چند سؤال دارم:
🔅 نخست اینکه آیا می دانستی این انگشتر قیمتش چقدر است؟
گفت: بله انگشتر گران قیمتی است.
🔅 دوم اینکه آیا می دانستی من یهودی ام؟
-گفت: بله
🔅 سوم اینکه آیا نیاز مالی نداشتی؟
گفت: اتفاقاً وضع چندان خوبی ندارم.
یهودی گفت: چرا این را برای خودت نفروختی؟!
🔹فرد مسلمان گفت: اتفاقاً در این فکر هم بودم زمانی که در مسیر می آمدم در این فکر هم بودم که آن را بفروشم و پولش را برای خودم بردارم؛ اما یک وقت به ذهنم افتاد فردای قیامت وقتی که موسی بن عمران یک طرف می نشیند و رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم ) نیز حضور دارد وقتی من و تو را می آورند و رو به روی آن دو بزرگوار قرار می دهند اگر حضرت موسی رو کند به پیغمبر آخرالزمان و بگوید این مسلمان و پیرو شما بود انگشتر یک یهودی پیرو مرا پیدا کرد چرا این را برداشت و استفاده کرد؟!
پیغمبر باید سرش را پایین اندازد.
🔸نخواستم فردای قیامت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) به خاطر این عمل من در مقابل موسی (علیه السلام ) سرش را پایین اندازد و نتواند پاسخ گو باشد.
@fatemiioon_news