پسر جوان فاسد الاخلاقی که از قبل با دختری جوان آشنا شده بود و توانسته بود او را گام به گام بفریبد و وانمود کند که از عشق او آب میشود و قلبش بدون او تاب و تحمل ندارد… بالأخره توانست آن
#دختر را رام کند و او را فراچنگ آورد تا کامش را از او بر گیرد.
دختر جوان را دعوت کرد تا روز شنبه هفتهی آینده رأس ساعت پنج در مکانی بسته و فضایی رمانتیک با هم گفتگویی داشته باشند. دختر جوان نیز موافقت کرد و روز موعود فرا رسید.
پسر جوان در خانهاش به انتظار نشسته بود و با دیگر دوستانش هم تماس گرفته و آنها را از قصهی این دختر با خبر کرد.
دقایقی به ساعت پنج مانده بود که مادرش زنگ زد و گفت: زود بیا خانه که حال پدرت خوب نیست. مجبور شد از دوستانش جدا شود؛ البته به آنان گفت: هنگامی که آن دختر آمد، شما کار خود را انجام دهید، من میروم و به پدرم سری میزنم...
از خانه بیرون شد و دوستانش را در انتظار آمدن دختر جوان ترک کرد. ساعت پنج رسید و دختر نیز وارد شد. این گرگهای بی وجدان همگی بر او تاخته به تجاوزش پرداختند.
انگهی خانه را ترک نموده و او را در حالت بیهوشی رها کردند… در همین حین که این حادثه به وقوع میپیوست، پسر جوان پیش پدر رسید تا از حالش اطمینان حاصل کند؛
مادرش به سویش آمد و گفت: چرا خواهرت را با خود نیاوردی؟ گفت: خواهرم؟ از کجا همراه من بیاید؟ مادر گفت: او را فرستاده بودیم تا تو را بیاورد؛ تو که تلفنهای ما را جواب نمیدادی... جوان به سرعت از خانهی پدری خارج شده و دوان دوان خود را به خانهی خویش رساند…
ناگهان خواهرش را دید که در خانهاش مورد تجاوز قرار گرفته و از حال رفته است... هان که خودش حیلهگر، ترتیب دهنده و همه کاری این ماجرا بود و قربانی هم نزدیکترین انسان به او … او خواهرش بود. ____
http://eitaa.com/fatemiioon_news