📖 توی بخشی از کتاب «رویای آنّه» اومده:
عکسی را که حسین همراه اعلامیهها برایم آورده بود، با چه عشقی قاب کرده بودم. عکس یک هنرپیشه معروف را برده بودم پیش ماهرترین نجار ایغدیر و سفارش کرده بودم بهترین قابی که در تمام عمرش زده، برای آن عکس درست کند. یک قاب چوبی درست کرد، با تزئینات نقرهای رنگ.
📃 به خانه که رسیدم، عکس هنرپیشه را درآوردم و عکس امام را که زیر درختی نشسته و لبخند میزدند، به جایش گذاشتم. قاب عکس را روی طاقچه خانهمان در اوغروجا گذاشته بودم. هر صبح، پارچهی روی قاب را کنار میزدم و محو چهره امام میشدم.