🌹علی اصغر پایش تیر خورد. در گرماگرم عملیات نباید نیرویی را معطل خودش می کرد. با چفیه پایش را بست و افتان و خیزان به عقب برمی گشت که راننده ی آمبولانس در حال عبور او را دید و به آمبولانس منتقل کرد. علی اصغر آنجا جسد برادرش - اکبر - را دید. ترکش خمپاره پشت و سینه ی او را از بین برده بود. 🌹 اکبر رانندهی بولدوزر بود و در حال سنگرسازی به شهادت رسیده بود. علی اصغر دست بر هم کوفت و با حسرت گفت: «آخرش تو زودتر رفتی؟» هنوز چند دقیقه نگذشته بود که خمپاره ای نزدیک آمبولانس به زمین نشست و ترکش آن بعد از عبور از بدنه ی اتومبیل شقيقه‌ی علی اصغر را سوراخ کرد. دو برادر با هم راهی شدند. "شهیدان اکبر و علی اصغر لشکری" ✍راوی : مادر شهیدان به نقل از رانندهی آمبولانس شهدایی [@Martyrs16]