مادر شهید: کلاس اول دبیرستان بود . دو یا سه هفته ای از مدرسه می گذشت. یک روز با چشمانی پر از اشک و چهره ای غمگین به خانه آمد. گفتم: "مامان راضیه جان چرا ناراحتی؟" گفت: "مامان توی سرویس مدرسه راننده و بعضی از بچه ها نوار ترانه روشن می کنند و من اذیت می شوم. چندین بار به اونها تذکر دادم و از آنها خواهش کرده ام اما آنها به من میگن تو دیگه شورش را دراوردی..." یک روز یکی از بچه های مدرسه از راضیه می پرسد: "تو چرا اصرار داری که نوار ترانه روشن نکنند؟!" راضیه در جواب می گوید: "گوشی که صدای حرام را بشنود، صدای امام زمانش را نمی شنود و چشمی که حرام ببیند، توفیق دیدن امام زمان خود را پیدا نمی کند....
#یادشھداباذڪرصلوات
#کانال شهدایی
#اللهمعجـللولیڪالفـرج
[
@Martyrs16]