🏴 محمدزمانی چند روز قبل ازماه رمضان به منطقه آمد.ولی بعدازچند روز به علت مشکلاتی دوباره به تهران برگشت. ماه مبارک رمضان به شبهای قدر رسید. ما در این یک ماه حتی یک شهید هم نتوانستیم پیدا کنیم.دیگر شهدا باما قهرکرده بودند.مشکلاتی که بعداز شهادت آقامجید ایجاد شد،ازیک طرف و پیدا نشدن شهدا ازطرف دیگر،کارها را سخت تر کرده بود. می دانستیم که اگرکارها به همین روال ادامه پیدا کند،کارگروه به تعطیلی کشیده می شود.باجدیت کامل کار دنبال می کردیم تاهر طور شده از تعطیلی گروه جلوگیری کنیم.روزها یکی پس ازدیگری سپری می شد وما در انتظار شهدابه سرمی بردیم. اواخرماه رمضان فرامی رسید.بااتفاق بچه هابرای آوردن بیل به ملایر رفتیم.بازهم بیل ازنظرمکانیکی مشکل داشت.تصمیم گرفتیم همان جابمانیم تا بیل راتعمیر کنند و ماببریم.عید فطر فرا رسید.ماهمچنان در ملایر بودیم.کار بیل تمام شده بود.آن را تحویل گرفتیم،ولی به علت نبود تریلی برای انتقال به فکه،دوباره به دوکوهه برگشتیم.تاباهماهنگی کمیته مفقودین بااستفاده از تریلی آنها،بیل رابه منطقه بیاوریم.ص۲۶۵ ✍خاطرات محمدحسن منافی 📕به اهتمام مهدی امینی ✅ کانال اندیشکده راهبردی فتح