بچه ها ؟ یه چیزایی رو درک کردم اگه بهت بگم مو به تنت سیخ میشه... یعنی آدم میمونه چی بگه... همیشه برام سوال بود که چرا خدا دوست داره همه چی رو به خودش ربط بده... من اینهمه پدرم در اومده و تلاش کردم گناه نکنم.... بعد خدا تو قران میگه : این منم که شمارو از گناه پاک میکنم نه شما ! یعنی چند تا آ یه قرانم هست که قشنگ اینو میگه که خداست که شمارو از گناه پاک میکنه و شما زیاد زورتون نمیرسه اگه خدا نخواد کمکت کنه... بذار چند تا آ یه نشونت بدم تا متوجه بشی (سوره مبارکه يونس آ یه 100 ) اما( هیچ کس نمیتواند ایمان بیاورد، جز به فرمان خدا و توفیق و یاری و هدایت او !) و پلیدی کفر و گناه( را بر کسانی قرارمیدهد که نمیاندیشند... )سوره مبارکه نور آ یه 21 ( ای کسانی که ایمان آورده اید! از گامهای شیطان پیروی نکنید! هر کس پیرو شیطان شود )گمراهش میسازد، زیرا( او به فحشا و منکر فرمان میدهد! و اگر فضل و رحمت الهی بر شما نبود، هرگز احدی از شما پاک نمیشد؛ ولی خداوند هر که را بخواهد از گناه پاک میکند، و خدا شنوا و داناست! آدم تو فکر میره دیگه... خب خدا چجوری آدمو از گناه پاک میکنه... تقریبا این چیزارو چند وقتیه درمورد خدا فهمیدم... بچه ها؟ من بعضی وقتا یه سری اتفاقات سرم میاد که اولش یه حالت سختی و مشقت داره...اما بعدش میفهمم این یه درس مهمی برام داشت... خیلی سخته توضیح دادن درموردش...خیلی... خدایا کمکم کن بتونم منظورمو برسونم ببینید ... چیزی که دارم میگم رو درک کردم... بخاطر همین سخته توضیحش بدم... ولی سعی میکنم با مثال برات توضیح بدم... اینجوری بهتره... مثال اول : ببینید بچه ها... من عادت داشتم دمر میخوابیدم...بخاطر همین همیشه تو خواب شهوتی بودم... یه روز صبح بلند شدم و به شدت کمرم درد میکرد...یه جوری که دیگه اصلا نمیتونستم دمر بخوابم....این اتفاق اولش برام دردسر بود...اما نتیجش این بود : دیگه خیلی وقته دمر نمیخوابم... جالبه نه ؟ جدیدا کلی از خوابم لذت میبرم...چون کسی که دمر میخوابه اصلا از خوابش لذت نمیبره... دیدی خدا چجوری پاکم کرد ؟ اون کمر درد حکمتش این بود که الان عادت کردم دمر نخوابم.... مثال دوم : یه بار تو خیابون بودم یه دختر بد حجابی رو دیدم و تا تونستم تو دلم بهش فحش دادم و گفتم تو کی هستی که بخوای منو بلغزونی... بعدش کتاب تیر زهر آلود شیطان رو نوشتم... مثال سوم : من قصد نداشتم کتاب از سفیر ابلیس تا سفیر پاکی رو رایگان بذارم کسی بخونه...ولی دقیقا یه هفته قبلش یه سری اتفاقات افتاد که از درون عین روز برام شفاف شد که این کتاب رو باید رایگان بذارم...در واقع اون اتفاقی که برام افتاد بخاطر این بود که تهش این بشه که این کتاب واسه فروش نباشه. ای خدااااا...چجوری بگم اینارو...