#تجربه_تنهامسیری
مادر من هفت تا بچه داره ماشا الله .ولی خالم دوتا .می شندیم به طعنه میگفت کارخونه ی جوجه کشی ،راه انداخته.گذشت و بچه ها بزرگ شدند . اون دوتا پسرش صبح تا شب بیرون بودند و خالم تنها میشد تازه حسرت مامانم رو میخورد اخه ما همگی شلوغ وشاد و دور و برهم بودیم . به مامانم میگفت خوش به حالت .چقدر دور و برت شلوغه .این میره اون میاد. صدای خندهاتون و سر وصدای نوهاتون میاد. بچه هات مهمونی میگرن میری خونه هاشون . ولی خونه ما سوت و کوره .فقط تنهاصدایی که می شنویم صدای تیک و تاک ساعته.
یک بار هم با دوستم بیرون بودم موقع خداحافظی گفتم. خونمون چقدر شلوغه. یک آهی کشید و گفت خوش به حالت من الان باید برم تو خونه تنها .
#جهاد_فرزندآوری
🌹
@Mazan_tanhamasir