ارتشی بود و بعد از عقد باید برای گذراندن دوره به اهواز می رفت، بنا بود بعد از دوره اش به تهران بیاید و مراسم عروسی را برگزار کنیم. دلم طاقت نمی‌آورد گفتم: من می‌روم اهواز، پدرم قبول نمی‌کرد؛ میگفت بدون رسم و رسوم؟ جلوی مردم خوبیت ندارد فامیل ها چه می‌گویند، گفتم: جشن که گرفتیم چند بار لباس عروس وخنچه و چراغانی؟ مادر شوهرم گفت: خودم عروسم را می‌ برم اصلا چه کسی مطمئن تر از مادر شوهر؟ اینطور شد که با اصرار من و حمایت مادر شوهرم زندگیمان بدون عروسی رسمی شروع شد ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ 🌐در کانال دفاع مدیا قزوین، با سبک زندگی شهدا آشنا بشید. https://eitaa.com/Media_Defa_Qazvin1402