یادداشتی که می خوانید مربوط به ساعت ۱۴:۴۶ ظهر روز یکشنبه ۲۸مرداد ماه،با دماب بالای پنجاه درجه است. می نویسم تا گرما از یادم برود. پیرمردی کنارم نشسته، فکر کردم اهل افغانستان است. بهش گفتم از کدام شهر افغانستانید؟ گفت از سرخسم، خراسان شمالی، گفتم اوف!! یعنی چند کیلومتر؟ گفت ۱۷۰۰ تا، گفتم حاجی چجوری آمدی!؟ گفت با پراید گفتم منظورم ماشین نبود. این همه راه تنها!؟ گفت دفعه اولم نیست این همه راه را تنها میام. سال ۶۰ برای آزادسازی بوکان و جاده 47 کیلومتری بوکان ، آزادسازی جاده صائین تا همین مهران تنها سفر کردم. تخریپ چی لشکر ۵۵ویژه شهدا به فرماندهی محمود کاوه بودم.تنها اعزام می شدم به منطقه... تا اسم محمود کاوه را شنیدم، گفتم از نزدیک باهاش صحبت کرده بودی؟ گفت آهای عمو! محمود رفیق فابریک همه لشکر بود. بچه های لشکر ۵۵ویژه شهدا شاهد هستند... با خودم فکر می کردم یه پسر نوزده ساله شده فرمانده لشکر حداقل ترین کار به منطق این روزها مون باید کمی کلاس کار را نگه می داشت.. الان بخوای یک فرمانده ناحیه مقاومت را ببینی باید وقت قبلی داشته باشی. یا از مدیرکلی وقت سخنرانی بگیری باید دوهفته قبلش را چک بکند. یا چند ساعت پشت در منتظر باشی تا آمادگی پیدا کنند. گفت سه سال بود فرمانده لشکر شده بود و مسئول منطقه عملیاتی کردستان حتی مادرش هم نمی دانست کاوه چی کاره است. حیدر مسن ادامه دارد جریان فعالان فرهنگی شهر را از پایگاه اطلاع رسانی فعالان فرهنگی شــــــــــــهـــــــــــر ســــــــــهــــــــــــــــــــند دنبال کنید https://eitaa.com/Media_Sahand