✨﷽✨ ✅هرگز از شکر حق تعالی غافل مشو! ✍️داود نبی علیه السلام در روزهای آخر عمرش با خواب تبشیری به حال احتضار درآمد و از زمان مرگ خود خبردار شد. سلیمان نبی را با خود همراه کرد و به اورشلیم رفتند و در آنجا سراغ مرد خارکنی بنام «متا» گشتند. در بازار که رسیدند متا بعدازظهر بر کوله بار خود، باری از خار افکنده بود. به او رسیدند و سلام کردند. متا آنان را برای احسان و اکرام به منزل خود برد. منزل فقیرانه‌ای داشت و تنها در آن زندگی‌ می‌کرد. داود در حالی که متا برای آنان نان‌ می‌پخت، از او پرسید: خدا را چگونه شناختی؟! متا گفت: خارکنی بیش نیستم. هر روز به بیابان می‌روم و خارهایی می‌کنم که برای آن زحمتی نکشیده‌ام و خدایم آن را کاشته است و مرا عافیتی داده است که من برای آن رنجی نبرده‌ام. خارها را بر دوش می‌گیرم و می‌آورم. او بر من مشتری می‌رساند که من در پیدا کردن مشتری‌ها رنجی متحمل نشده‌ام. آنان آن خار را که از بیابان جمع کرده‌ام از من می‌خرند و پول به من می‌دهند و با آن به بازار می‌آیم و گندمی را می‌خرم که برای کاشتن آن هیچ زحمتی نکشیده‌ام. آن را در خانه آورده و در تنور آتشی درست می‌کنم که آتش را تسخیر من کرده است و با آن‌ نانی می‌پزم تا قدرتی یابم و عبادت خدا کنم. خدا را شاکرم همه چیز اوست، هر آنچه که می‌دهد خود اوست و مرا در این میان هیچ نقشی نیست و جز تشکر از او چیزی به خود نمی‌بینم. داود نبی (ع) و سلیمان با متا خداحافظی کردند. در راه داود به سلیمان (ع) گفت: فرزندم ببین، خداوند کسی را که فقط مقام شکر را در حق او ادا کرده باشد به چنین مقامی می‌رساند که هم ردیف پیامبرش در بهشت می‌نماید. توصیه می‌کنم در همه حال هرگز از شکر کثیر در نزد حق تعالی غافل مشو!