💠 روزی بهلول در قبرستان بغداد کله های مرده ها را تکان می داد ، گاهی پر از خاک می کرد و سپس خالی می نمود شخصی از او پرسید : 🔺️ بهلول! با این سر های مردگان چه می کنی ؟ 🔻گفت : می خواهم ثروتمندان را از فقیران و حاکمین را از زیر دستان جدا کنم لکن می بینم همه یکسان هستند.! 🔹به گورستان گذر کردم صباحی 🔸شنیدم ناله و افغان و آهی 🔹شنیدم کله ای با خاک می گفت 🔸که این دنیا ، نمی ارزد به کاهی 🔹به قبرستان گذر کردم کم و بیش 🔸بدیدم قبر دولتمند و درویش 🔹نه درویش بی کفن در خاک خفته 🔸نه دولتمند، برد از یک کفن بیش @MehreMaandegar