⭕️
#رمان
#ادموند
#قسمت_پنجاه_و_سوم
🍃 شبها دور از چشم دیگران تا نیمه های شب بیدار بود و با خداوند مهربانش به راز و نیاز می پرداخت. در این روزهای غربت که هیچکس جرئت نداشت با او در مورد گذشته ها صحبت کند، فقط لحظه های ناب دعا میتوانست در دل شبهای تاریک و سکوت کشنده اطرافیان مرهم دل ریش و قلب زخم خورده او باشد. دوری و هجران از عشق زمینی اش را که کنار میگذاشت، احساس میکرد آنچه به یکباره در قلب او شعله ور شده بود، اکنون بی هدف و نااُمید رو به خاموشی میرفت بی آنکه بداند دلیل این همه شیدایی چه بود؟!
🍃 او مسلمان نشده بود چون عاشق یک دختر مسلمان شده و او را برای ازدواج انتخاب کرده بود! اسلام را پذیرفت چون باور داشت که تنها راه نجات و سربلندی اش در زندگی همین خواهد بود اما در این ۲۰ ماه گذشته که به اجبار تن به سکوت و تقیه داده بود، از فراموش شدن و فراموش کردن می ترسید؛ اینکه فراموش کند برای چه این همه سختی را به جان خرید و اینکه به دست فراموشی سپرده شود با وجود آتش اشتیاقی که برای وصال و دیدار آن یگانه منجی داشت!
🍃 افکار پریشان و ذهن مُشوَّش او آگاهی لازم را نداشت که یک شیعه واقعی چطور میتواند با اتکای به نیروی ایمان و توسل به امامان معصومش از سختی ها گذر کند و ذهنش را به آرامش برساند؟! فرصت نشد مهارتی در اینباره بیاموزد و ایمن شود، در نتیجه مانند کسی که در اقیانوس پهناور دل به تخته پارهای چوبی بسته، از جفای روزگار سرگردان و حیران بود اما در نهایت لب به شکایت باز نمیکرد.
⭕️
#رمان
#ادموند
#قسمت_پنجاه_و_چهارم
🍃 آن شب وقتی خانواده حسینی وارد فرودگاه امام خمینی شدند؛ پسر خانواده، اولین فرزند مصطفی که محمد نام داشت به همراه همسرش ریحانه و دو نوه دوست داشتنی به نام علیرضا و زهرا و همچنین دختر بزرگ خانواده، مریم و شوهرش حمید، برای استقبال آنها آمده بودند. نوه های شیرین مصطفی برای در آغوش کشیدن پدربزرگ و مادربزرگشان می دویدند و با شادی فریاد میزدند.
🍃 همگی آنقدر از دیدن یکدیگر خوشحال بودند که فراموش کردند سراغی از داماد جدید خانواده بگیرند. بهترین جایی که مصطفی و همسرش به همراه ملیکا میتوانستند چند روزی مهمان باشند، فقط خانه پسرشان بود که همیشه با مهمان نوازی بی نظیر و خالصانه از آنها پذیرایی میکرد، علاوه بر این او تنها کسی بود که میتوانست پدرش را یاری کند و به کارهای او سر و سامانی بدهد.
🔄 با ادموند همراه باشید تا ابعاد جدید و جذابی از این زندگی عجیب روشن شود...
💫اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
🆔
@MellatDana
ملت دانا