ملت دانا
⭕️ #رمان #ادموند #قسمت_شصت_و_هفتم 🍃 زمانی که به خانه رسید، پدر و مادرش مشغول صحبت با هم بودند، آن‌ق
⭕️ 🍃 ادموند دوباره با یادآوری این موضوع خشمگین شد، ماری دست او را در دست گرفت و دلسوزانه گفت: پسرم ما رو ببخش، حق‌ داری که از ما عصبانی باشی، راستش همه ما فکر میکردیم تو اگه این موضوع رو بفهمی نمیتونی باهاش براحتی کنار بیای یا اینکه اجازه نمیدی همسرت بره، فکر میکردیم این بهترین راهه. 🍃 ویلیام اضافه کرد: و البته نگران این بودیم قبل از اینکه ملیکا بتونه اینجا رو ترک کنه با بر ملأ شدن موضوع بچه از طرف اونهایی که قصد جان تو رو داشتند، جان خودش و بچه هم به خطر بیفته. پس بهترین راه سکوت کردن بود تا اونها به سلامت به ایران برسند. 🍃 ادموند در برابر این استدلال پدر بی سلاح شده بود، به این نتیجه رسید که در آن شرایط چاره‌ای جز احتیاط وجود نداشته و باید تا حد امکان همه چیز عادی جلوه میکرده است، در این صورت امکان بروز هر نوع سوءقصدی به جان هر کدام از آنها به حداقل میرسید. 🍃 یک نوع دلتنگی همراه با خشمی مبهم او را در برگرفته بود، از طرفی فکر رها کردن پدر و مادرش و جدایی از آن‌ها برای همیشه، خون را در رگ‌هایش منجمد می‌کرد و از طرف دیگر نمی‌توانست بیشتر از این دور از همسر و فرزندش به زندگی ادامه دهد. ⭕️ 🍃 ادموند از جایش بلند شد و به سمت پدر رفت، با لحنی که حاکی از پشیمانی بود گفت: پدر، من به خاطر رفتارم به خصوص در این چند روز گذشته متأسفم. امیدوارم شما و مادر با بزرگواری همیشگی خود من رو عفو کنید. در این دو سال من در مسیر بسیار سختی قرار گرفتم، جدایی از همسرم من رو دلشکسته کرد اما... مکثی کرد، به چشمان پدر که اشک در آن حلقه ‌زده بود خیره شد و گفت: 🍃 اما جدایی از شما هم برای من کشنده است، این منصفانه نیست که من بین شما و همسرم فقط باید یکی رو انتخاب کنم. ویلیام دستانش را روی شانه‌های پسرش گذاشت و گفت: پسرم، یادته روزی که گفتی تصمیم گرفتی مسلمان بشی و با یک دختر مسلمان ازدواج کنی، چی بهت گفتم؟! راه رسیدن به هر چیز ارزشمندی در زندگی ناهموار و دشواره، پستی ‌و بلندی‌های زیادی را باید پشت سر بذاری و گاهی مجبوری این سختی‌ها رو به جون بخری تا لایق رسیدن به چیزهای ارزشمند بشی! 🍃 بالاخره دیر یا زود این اتفاق می افتاد، یه روزی میرسید که تو از ما جدا میشدی و به دنبال زندگی خودت میرفتی، پس بهتره اون زندگی طبق آرزوهات باشه و ما هم خوشحالیم که تو به خوشبختی که انتظارش رو داری برسی، گرچه تو با رفتنت قلب و روح ما رو هم با خودت خواهی برد. 🔄 با ادموند همراه باشید تا ابعاد جدید و جذابی از این زندگی عجیب روشن‌ شود... ‌💫اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج 🆔@MellatDana ملت دانا