🌼🌼🌼🌼🌼
🥀خون دلی که لعل شد
🥀زندگی نامه مقام معظم رهبری
🥀فصل سوم،قسمت بیست و پنجم
🥀بیان فصیح و عامیانه
🌿در سفر به عراق می کوشیدم فقط به عربی حرف بزنم ولی گاه با مشکل تفاوت میان زبان فصیح و عامیانه مواجه می شدم .از جمله اینکه مادرم مرا فرستاد که از بقال محله برنج بخرم. در بقالی زنی فروشنده بود .به عربی به او گفتم شما برنج دارید؟(برنج به عربی فصیح:رزّ و در گویش محلی عراق :تمن گفته میشود) با تعجب گفت رز؟ رز چیست؟ شروع کردم با ایما و اشاره معنای رز را برایش توضیح دهم ولی نفهمید. و برای آنکه خود را راحت کند گفت ما رز نداریم! به نزد مادر آمدم و جریان را به او گفتم.ایشان خندید و گفت باید بگویی تمن نه رز. سپس ایشان خودش رفت و تمن خرید.
🌿 به خاطر علاقه به زبان عربی در سفر به عراق به دنبال منطقهای می گشتم که فارسی حرف نزنند و از آنجا که ساکنان شهرهای مقدس غالباً فارسی را خوب میدانند از کاظمین به بغداد میرفتم تا فقط عربی حرف بزنم. یک روز در ساحل دجله قدم میزدم. به قهوه خانه رسیدم و داخل شدم و نشستم. روزنامه ای برداشتم، سیگاری آتش زدم و سفارش چای دادم.قهوه خانه شلوغ نبود تعداد اندکی مشتری داشت.
🌿 دیدم کارگر قهوه خانه در حالی که چای می ریزد با تعجب به من نگاه می کند و با رفیقش حرف میزند. بعد چای دیگری سفارش دادم وقتی خواستم بیرون بروم و پول پرداخت کنم تصویری که درقهوه خانه آویخته بودند و نشان میداد صاحب قهوهخانه مسیحی است نظرم را جلب کرد. آنگاه علت تعجب کارگر قهوه خانه را که دیده بود یک مرد معمم در قهوه خانه اش نشسته دریافتم .یک بار هم در خیابانهای بغداد میگشتم و راه را گم کردم از رهگذری سراغ شارع رشید را گرفتم چون اگر به آنجا می رسیدم دیگر می دانستم چگونه به کاظمین برگردم از لهجه ام فهمید ایرانی ام. به فارسی گفت شارع الرشید را میخواهی؟!
📚ادامه دارد....
🌼🌼🌼🌼
@Misaagh_Amin